آمده بود قلبم را تسخیر کند
آمده بود قلبم را تسخیر کند
بودنش حال دلم را دڪَرڪَون میڪرد
و نبودنش هم نیز!
ڪاش مثل قدیمها صندوقهای پستی
تنها راه پیوند خوردن بود
آنڪَاه هر بار که
از روی دلتنڪَی سرڪ میڪشیدم
تا ببینم خبری از او هست یا نه،
وقت بیشتری میبرد و روز به پایان میرسد!
میدانستم شب ڪه شود
تب شعرش ڪَل میکند
و هیچکس جز یڪ بلوط،
تشنه اشعارش نیست.
باید شب میشد
باید خورشید را چنڪَ میزدم
و از پهنه آسمان پایین میڪشیدم
باید شب میشد
باید شب میشد تا
دلِ تنڪَم را به اشعارش بسپارم
شب شد
او آمد! ولی ڪاش میماند
بودنش حال دلم را دڪَرڪَون میڪرد
و نبودنش هم نیز!
ڪاش مثل قدیمها صندوقهای پستی
تنها راه پیوند خوردن بود
آنڪَاه هر بار که
از روی دلتنڪَی سرڪ میڪشیدم
تا ببینم خبری از او هست یا نه،
وقت بیشتری میبرد و روز به پایان میرسد!
میدانستم شب ڪه شود
تب شعرش ڪَل میکند
و هیچکس جز یڪ بلوط،
تشنه اشعارش نیست.
باید شب میشد
باید خورشید را چنڪَ میزدم
و از پهنه آسمان پایین میڪشیدم
باید شب میشد
باید شب میشد تا
دلِ تنڪَم را به اشعارش بسپارم
شب شد
او آمد! ولی ڪاش میماند
۷.۳k
۰۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.