بهش عادت میکنم

بهش عادت میکنم …
مثل چای خوردن در فنجان لب پر یادگاری
مثل نشستن پشت میز رنگ و رو رفته و زل زدن به قاب عکس تکراری
مثل چراغ خاموش
تلفن خاموش
و تار عنکبوت جا خوش کرده کنار پنجره!
بهش عادت می کنم …
مثل قدم زدن های نیمه شب
باران های بدموقع
و کافه های کسل کننده!
بهش عادت می کنم …
مثل چهار فصل سال، سرما
مثل هر روز خدا جمعه
و تمام ساعت ها، غروب!
بهش عادت می کنم …
بهش عادت می کنم ؟؟
به نبودنت
به جای خالی ات
به دلتنگی ام
به سیگارهای زهرماری ام…
دیدگاه ها (۱)

برای منکه به ابدیت ایمان ندارم! برای یک هفته،برای چند روز،بر...

شواهد امرمی‌گویدکه تو نیستیباور نکنخورشیدکم!پس این روشنای لا...

توی فرودگاه یه سالن بزرگ بود. یه شیشه ی بزرگ قدی مسافرا رو ا...

تمام قلب کوچکم نثار لحظه‌های توتمام عشق پاک من فدای یک نگاه ...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط