یکی را دیدم که زین بر پشتش نهاده و افسارش بسته بودند ر

یکی‌ را دیدم که زین بر پشتش نهاده و افسارش بسته بودند ، روی چهار دست و پا راه می رفت ، بار می‌کشید و سواری می داد . چیزی زیر لب زمزمه می کرد ...
گوش خود را نزدیک دهانش بردم تا ببینم چه می‌گوید ...
زیر لب با خود تکرار می کرد : بر پدر تاجدارم درود . بر آن پادشاه که فرمانروای هفتاد کشور بود . بر آن روزگاران درود . بر این و بر آن درود . بر من که از آن نسلم درود . نمی دانم چه هستم و در کدامین زنجیر گرفتارم ، اما بر هر آنچه که گویند روزی بوده ام ، درود ...
ناگهان شلاقی بر پشتش فرو آمد و صدایی گفت : هش ... !!!
او تکانی خورد ، به حرکت در آمد و زیر لب با خود گفت : تفو بر تو ‌ای چرخ گردون تفو ...
من روی گرداندم و راه خود رفتم ...
پشت سرم اما همچنان صدای تازیانه به گوش می رسید ...

#پیام روشن
#ایران
#ایرانی
#ایرانیان
دیدگاه ها (۲۲)

#زندگینامه آدولف هیتلر ، رهبر آلمان ناسیونال سوسیالیستی ( قس...

#فوریبیش از ۵۰۰۰ فرصت شغلی با تنوع و گستردگی ۲۶۶ عنوان شغلی ...

باغ فین کاشان، یکی از زیباترین باغهای ایران که قدمت بنای آن ...

دوبی در دهه 70 میلادی و دوبی در سال 2013 میلادی#دوبی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط