Part

Part_5

«بدون نام»

شمشیرو محکم توی دستام نگه داشتم
اصن انتضار همچین چیزی رو نداشتم شمشیر هیچ قدرتی از خودش نشون نداد جا خودم فکر نمیکردم منم جزو اونا باشم که شمشیرم هیچ واکنشی نشون نمیده
رفتم کنار دیوار نشستم شمشیرو گذاشتم کنارم بتا هم اومدو کنارم نشست دستشو گذاشت روی شونم

بتا: عیبی نداره خوده خانوم ژانت هم گفت که شاید مال بعضی ها واکنشی نشون نده ولی تویه ی موقیت دیگه قدرت خودشونو نشون میدن
یوکی: باشه حالا نمیخواد بهم امید بدی
بتا: بده الان دارم امیدوارت میکنمم اصن من دیگه هیچی نمیگمم
بتا: ولی دیدی چه قدرتی داشتم
یوکی: مگه نگفتی دیگه هیچی نمیگی
بتا: ایششش نخواستم باهات حرف بزنم

جلوی خندمو گرفتم به بقیه بچها که شمشیراشونو میگرفتن نگاه میکردم
کم کم همه شمشیراشونو گرفتن و با خانوم ژانت برگرشتیم تویه کلاس
خانوم ژانت دوباره شروع کرد به حرف زدن
ژانت: خب همونطور که میدونید بعضی هاتون شمشیرتون واکنشی نشون نداده هیچ اشکالی نداره توی ی وقت دیگه قدرت خودشونو نشون میدن و حالا میخوام درمورد ازمون نظرسنجی باهاتون صحبت کنم این ازمونی هست که ما از سال اولی ها میگیریم این ازمون برای ارزیابی توانایی های شماست و به صورت یک مبارزه ی تن به تنه که هفته ی دیگه برگزار میشه و فرست خوبی هست برای کسایی که شمشیرشون قدرتی نشون نداد شما ها میتونید تا هفته ی دیگه روی پیشرفت توانایی هاتون تمرکز کنید

خانوم ژانت همینطور درباره ی ازمون حرف میزد تا کلاس تموم شد بعد از تموم شدن کلاس همه رفتن توی اتاقاشون توی خوابگاه اکادمی
اتاق من توی طبقه ی دوم خواب گاه بود و با دو نفر دیگه هم اتاقی بودم
رفتم طبقه ی دوم و اتاقمو پیدا کردم
در اتاقو باز کردم و بتا رو توی اتاق دیدم مثکه با بتا هم اتاقیم
رفتم داخلو درو بستم

بتا: عهه یوکی مثکه هم اتاقیم چقد خوبب

بجز بتا یک دختر دیگه هم بود انگار اونم هم اتاقیمونه



ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

سال نوتون مبارکککمن سال تحمیل خواب بودم قبول نیست😭

ویس کلا برا من قاطی کرده🗿

نام فیک:عشق مخفیPart: 23ویو ات*توی فکر بودم اصلا نمیفهمیدم ا...

عاشق یک جاسوس شدمpart⁹ویو دامیان* وقتی که جک و آنیا از کلاس ...

اسم رمان : jk ✨ ویو ی ات: اومد جلوم و گفت کیفت اوفتاده خان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط