اسم رمان jk
اسم رمان : jk ✨
ویو ی ات: اومد جلوم و گفت
کیفت اوفتاده خانم کوچولو ( خنده ی کیوت)
رفت*
هن؟ من که کیفم نیوفتاده؟
مرتیکه هول ایش💅
رفتم توی کلاسم سر جام نشستم و کم کم خوابم بر....
( یک ساعت بعد)
تقریبا یهپنج دیقه دیگه رنگ تفریح میخوره
( دقیقه بعد)
زنگ خورد*
با دوستان رفتیم تو حیاط نشستیم و کلیییی حرف زدیم
لارا: هی ات میگم من خیلی تشنمه میشه بری واسم اب بیاری؟
ات: اوه حتما
لارا با دستاش یه قلب نشون داد*
رفتم که اب ببرم واسه ی لارا از اب خوری که یهو اوت مرتیکه ی..... فلان فلان شده رو دیدم
(همون جانکوگ)
کوک قمقمه لارا رو ازم گرفت و خودش پر اب کردش *
ات؛: هی مرتیکه... نه چیز اقا نه نمیخواد من خودم دست دارم دیگه پر میکنم
کوک: نه بابا نمیخواد حالا اینو بگیر
ات : او ممنونم که پرش کردین ( لبخند)
کوک: خواهش( خنده)
رفت *
ها؟
داخل بطریو نگا کردم دیدم هیچی توش اب نیس*
ات: من بگیرم اون عن اقا رو مثل سگ بزنم
ایش 💅
سریع اون بطری اب لعنیتو پرش کردم و دوییدم سمت لارا اینا
لارا: واییی مرسی سیسیییی🤭
ات: خواهش میکنممممم
( ات و دوستاش رفتن داخل کلاس چون زنگ تفریح تموم شده بود)
ات: پوففففف اخیش الان که نه یه نیم ساعت دیگه زنگ خونه میخوره لی لی لی لی
لارا: ارهههه
در حال نشستن روی نیمکت بودن که.
یه نامه از طرف کوک گذاشته شده روی میزش ات اون نامه رو باز میکنه و........
ات: چییییی!!!! (داد)
ویو ی ات: اومد جلوم و گفت
کیفت اوفتاده خانم کوچولو ( خنده ی کیوت)
رفت*
هن؟ من که کیفم نیوفتاده؟
مرتیکه هول ایش💅
رفتم توی کلاسم سر جام نشستم و کم کم خوابم بر....
( یک ساعت بعد)
تقریبا یهپنج دیقه دیگه رنگ تفریح میخوره
( دقیقه بعد)
زنگ خورد*
با دوستان رفتیم تو حیاط نشستیم و کلیییی حرف زدیم
لارا: هی ات میگم من خیلی تشنمه میشه بری واسم اب بیاری؟
ات: اوه حتما
لارا با دستاش یه قلب نشون داد*
رفتم که اب ببرم واسه ی لارا از اب خوری که یهو اوت مرتیکه ی..... فلان فلان شده رو دیدم
(همون جانکوگ)
کوک قمقمه لارا رو ازم گرفت و خودش پر اب کردش *
ات؛: هی مرتیکه... نه چیز اقا نه نمیخواد من خودم دست دارم دیگه پر میکنم
کوک: نه بابا نمیخواد حالا اینو بگیر
ات : او ممنونم که پرش کردین ( لبخند)
کوک: خواهش( خنده)
رفت *
ها؟
داخل بطریو نگا کردم دیدم هیچی توش اب نیس*
ات: من بگیرم اون عن اقا رو مثل سگ بزنم
ایش 💅
سریع اون بطری اب لعنیتو پرش کردم و دوییدم سمت لارا اینا
لارا: واییی مرسی سیسیییی🤭
ات: خواهش میکنممممم
( ات و دوستاش رفتن داخل کلاس چون زنگ تفریح تموم شده بود)
ات: پوففففف اخیش الان که نه یه نیم ساعت دیگه زنگ خونه میخوره لی لی لی لی
لارا: ارهههه
در حال نشستن روی نیمکت بودن که.
یه نامه از طرف کوک گذاشته شده روی میزش ات اون نامه رو باز میکنه و........
ات: چییییی!!!! (داد)
- ۱۴.۷k
- ۳۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط