ایستاده ام...
ایستاده ام...
در ابتدای جاده ای بی انتها
نگاهم خیره مانده به دور دست ها
به همان نقطه ی بی انتهایی که نمی بینمش...
جاده مه گرفته
و هوا بارانی ست
و من خوب می دانم که چرا نمی بارد
هم قدم آرزوها و هم آغوش رویاها شده ام
و منتظر نسیمی هستم که بیاید و به من بگوید:
«بیا...درست آمدی
جاده ی خوشبختی همین جاست...»
در ابتدای جاده ای بی انتها
نگاهم خیره مانده به دور دست ها
به همان نقطه ی بی انتهایی که نمی بینمش...
جاده مه گرفته
و هوا بارانی ست
و من خوب می دانم که چرا نمی بارد
هم قدم آرزوها و هم آغوش رویاها شده ام
و منتظر نسیمی هستم که بیاید و به من بگوید:
«بیا...درست آمدی
جاده ی خوشبختی همین جاست...»
۲.۸k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.