توو زندگیمون بیشتر از همه چیز ،
توو زندگیمون بیشتر از همه چیز ،
به شب اطمینان کردیم ...
همه ی شبایی که چشامونو بستیم و تنمونو سپردیم به خواب ، میدونستیم این روحی که داره از تن جدا میشه ، ممکنه دیگه هرگز برنگرده
ولی همیشه آرامش خواب اونقدری بوده که با زیر سر گذاشتن بزرگترین ترس دنیا ، روحمونو سپردیم بهش ...
دوست داشتنت مثل تکیه زدن به پرتگاهه
مثل پاگذاشتن رو لغزنده ترین سنگ درست لبه ی یه دره ی عمیق
مثل نشستن رو ریل قطار
مثل چشم بسته رد شدن از خیابون
دل سپردن بهت ، درست مثل همون لحظه های قبل خوابه ، همیشه این احتمال هست که هیچ برگشتی وجود نداشته باشه ، اما اون آرامشه ، اون رهاشدنه ، باعث میشه به هر اتفاقی که ممکنه بعدش بیفته تن بدی
به شب اطمینان کردیم ...
همه ی شبایی که چشامونو بستیم و تنمونو سپردیم به خواب ، میدونستیم این روحی که داره از تن جدا میشه ، ممکنه دیگه هرگز برنگرده
ولی همیشه آرامش خواب اونقدری بوده که با زیر سر گذاشتن بزرگترین ترس دنیا ، روحمونو سپردیم بهش ...
دوست داشتنت مثل تکیه زدن به پرتگاهه
مثل پاگذاشتن رو لغزنده ترین سنگ درست لبه ی یه دره ی عمیق
مثل نشستن رو ریل قطار
مثل چشم بسته رد شدن از خیابون
دل سپردن بهت ، درست مثل همون لحظه های قبل خوابه ، همیشه این احتمال هست که هیچ برگشتی وجود نداشته باشه ، اما اون آرامشه ، اون رهاشدنه ، باعث میشه به هر اتفاقی که ممکنه بعدش بیفته تن بدی
۲.۱k
۲۴ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.