فیک : پسر عمو 🖤
فیک : پسر عمو 🖤
پارت 1🖤
مامان ماری: پاشو پدر سگ پاشووووووووووووووو
ماری : اههه ولم کن
مامان ماری: پاشوووووو ساعت 9 پاشووو
ماری :اهه باشه بیدار شدم ایش
مامان ماری: خوبه حالا برو دست و صورتت رو بشور بعد بیا صبحونه بخور
ماری : باشه
وقتی که مامانم رفت بیرون سریع رفتم سراغ گوشیم دیدم دوست پسرم یونگ سو پیام داده گفته بود که بیا بریم شهر بازی اون دوستت هم بیاربا ذوق پیام دادم باشه
به میا پیام دادم اون هم باهامون بیاد و قبول کرد بعد از تخت بلند شدم تختم رو مرتب کردم و دست و صورتم رو شستم کرم ضد افتاب زدم از اتاقم بیرون رفتم پله ها را یکی یکی پایین اومدم
ماری: سلام صبح بخیر
بابای ماری :به به دختر عزیزم
مامان ماری: بیاین صبحانه بخورین
ماری و باباش : اومدیم
بعد از اینکه صبحانه خوردم به اتاقم برگشتم
ماری: خوب لباس چی بپوشم اها این خوبه (اسلاید بعد)
لباسم رو پوشیدم و از اتاقم بیرون اومدم
مامان ماری: کجا داری میری؟
ماری :دارم با یونگ سو و میا میرم بیرون
مامان ماری: باشه برو اما من به اون دو تا حس خوبی ندارم
ماری :اهه مامان بی خیال
در خونه رو باز کردم و از خونه بیرون رفتم سوار ماشینم شدم و به شهر بازی رفتم وقتی که رسیدم دیدم میا و یونگ سو زود تر رسیدن سلام کردیم و رفتیم داخل
لطفا اگر خوشتون اومد لایک کنید و نظرتون رو در کامنت ها بهم بگید این جوری نباشید که چون یکی نظر داده شما ندید خب من باید بفهمم فیکم رو دوست دارید یا نه پس نظر بدید 🖤
پارت 1🖤
مامان ماری: پاشو پدر سگ پاشووووووووووووووو
ماری : اههه ولم کن
مامان ماری: پاشوووووو ساعت 9 پاشووو
ماری :اهه باشه بیدار شدم ایش
مامان ماری: خوبه حالا برو دست و صورتت رو بشور بعد بیا صبحونه بخور
ماری : باشه
وقتی که مامانم رفت بیرون سریع رفتم سراغ گوشیم دیدم دوست پسرم یونگ سو پیام داده گفته بود که بیا بریم شهر بازی اون دوستت هم بیاربا ذوق پیام دادم باشه
به میا پیام دادم اون هم باهامون بیاد و قبول کرد بعد از تخت بلند شدم تختم رو مرتب کردم و دست و صورتم رو شستم کرم ضد افتاب زدم از اتاقم بیرون رفتم پله ها را یکی یکی پایین اومدم
ماری: سلام صبح بخیر
بابای ماری :به به دختر عزیزم
مامان ماری: بیاین صبحانه بخورین
ماری و باباش : اومدیم
بعد از اینکه صبحانه خوردم به اتاقم برگشتم
ماری: خوب لباس چی بپوشم اها این خوبه (اسلاید بعد)
لباسم رو پوشیدم و از اتاقم بیرون اومدم
مامان ماری: کجا داری میری؟
ماری :دارم با یونگ سو و میا میرم بیرون
مامان ماری: باشه برو اما من به اون دو تا حس خوبی ندارم
ماری :اهه مامان بی خیال
در خونه رو باز کردم و از خونه بیرون رفتم سوار ماشینم شدم و به شهر بازی رفتم وقتی که رسیدم دیدم میا و یونگ سو زود تر رسیدن سلام کردیم و رفتیم داخل
لطفا اگر خوشتون اومد لایک کنید و نظرتون رو در کامنت ها بهم بگید این جوری نباشید که چون یکی نظر داده شما ندید خب من باید بفهمم فیکم رو دوست دارید یا نه پس نظر بدید 🖤
۱۰.۵k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.