یکشب دلم بهانه کرببلا گرفت

یکشب دلم بهانه کرببلا گرفت
#قلبم_شکست و دور و برش را #خدا گرفت
پس پا شدم به نیت #روضه ،که ناگهان
دیدم #بهشت آمد و #دست مرا گرفت
ای #زائری که می روی آهسته تر برو!
شوق غم #حسین ،مرا هم فرا گرفت
#اذن_دخول خواندم و وارد شدم ولی
دیدم #بهشت ،گوشه ای از#عرش جا گرفت
در مجلسی که جای #رسولان_وحی بود
هر کس نشست خلوت #غار_حرا گرفت
#روضه شروع شد ؛همه ی #عرش گریه کرد
حتی #خدا #دلش زغم #کربلا گرفت
بالای عرش #منبری از #نور چیده شد
#اقراء ؛ که هر که خواند دلش ارتقا گرفت
از بین #شاعران درش #محتشم که خواند
ز دست های سبز پیمبر عبا گرفت
#شاعر نوشت بیتی و از دست مادری
یکشب برای هیئت خود کربلا گرفت
آن سرکه روی دامن #معراج جای داشت
آخر چه شد جا به سر #نیزه ها گرفت
#شعر از: آقای #رحمان_نوازنی
#گنجینه_علوی_ساوجی
@srazsaveh
دیدگاه ها (۱)

آشپز فوق العاده خاطره را یکی از طلاب علوم دینی برای گفت: روز...

حضرت #امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام می فرمایند:السُّرورُ مُوافَ...

#قوانین_خوردناز #خوردن #خوراکی هایی که در #تلویزیون#تبلیغ می...

#مقام_معظم_رهبری #امام_خامنه_ای (دامت برکاته) این‌که #امام_ح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط