💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 13🤍✨
(از زبان یونا)
زنگ در خورد ..
بلند گفتم من باز میکنمممم
بدو بدو رفتم سمت در و درو باز کردم ...
جونگکوک بود تا منو دید لبخند قشنگی زد و گفت...
کوکی:سلام یوناااا
یونا:سلام جونگ کوک خوش اومدی (با خنده و ذوق)
کوک اومد داخل تهیونگم از اون طرف اومد همو بغل کردن و سلام دادن ...
همو داداش صدا میکردن ک من خوشم اومد ....
(شب)
شب بود و همه اومده بودن منو تهیونگ و جونگ کوک همه چیزو آماده کرده بودیم و خیلی داشت بهمون خوش میگذشت...
......................................
نامجون :بچه ها بیاین جرعت حقیقت بازی کنیم نظرتون !؟
همه قبول کردن و رفتیم نشستیم دور میز ...
چرخوندیم بطری رو و ب جیهوپ و جونگ کوک افتاد..
حیهوپ:خب جونگ کوکااا... جرعت یا حقیقت ؟😁
کوک:اومممم..... حقیقت
جیهوپ :خوبه پس ..... شیر موز یا تهیونگ ؟؟؟😁😂
کوک:خب معلومه هر دوتاشون ...
جیهوپ:نه دیگه نشد فقط یکی
کوک:شیر موز 🍌😁😂
همه باهم خندیدیم ...
تهیونگ خودشو لوس کرد و حالت مظلومانه ب خودش گرفت
تهیونگ:یعنی الان منو ب شیر موز فروختی🥺؟
کوک ک دلش داشت براش میرفت بلند شد و بغلش کر و ی بوس محکمم از لپش کرد و گفت
کوک:یاااا دیونه شدی معلومه ک تورو انتخاب میکنم تهیونگااا
تهیونگ ی لبخندی زد و گفت
تهیونگ: خب باشه حالا لوس نشو برو بشین سر جات تا ببینم چی میشه 😁😂
کوک رفت و سر جاش نشست
دوبار چرخوندن و ب شوگا و تهیونگ افتاد
شوگا ی لبخند شیطانی زد انکار ک از قبل سوالشو آماده کرده بود
شوگا:خبببب تهیونگاااا جرعت یا حقیقت ؟؟؟😈
تهیونگ: حقیقت
شوگا:عالیه .....بجز یونا ی دختر دیگه ک خیلی دوسش داری
تهیونگ سرشو خاروند و گفت
تهیونگ:اممم چیزه ....... خب باشه میگم
من ک چشام داشت از حدقه میزد بیرون حرفشو قطع کردم گفتم
یونا: واقعا یکیو دوس دارییی😳
تهیونگ سری تکون داد و گفت
تهیونگ :اره دارم
شوگا:خب اسمش چیه کجاست ؟؟
شوگا طوری رفتار میکرد م انگار میدونست جوابش چیه ....
تهیونگ:خب چیز ..... چیزه اسمش .... اسمش .... اوفففف تهیونگ آروم باش و بگو ... تو میتونییی.... خب اسمش مینجیه و الآنم اینجا نشسته
بعدم دستشو گذاشت روی دهنش و هین بلندی کشید گفت
تهیونگ:گفتم ک خاک ب سرم 🤦🏼
همه داشتیم از تعجب شاخ در میآوردیم ...
(خب بچه ها جرعت حقیقت ادامه داره .... بریم ببینیم چی میشه .. فعلا)
part 13🤍✨
(از زبان یونا)
زنگ در خورد ..
بلند گفتم من باز میکنمممم
بدو بدو رفتم سمت در و درو باز کردم ...
جونگکوک بود تا منو دید لبخند قشنگی زد و گفت...
کوکی:سلام یوناااا
یونا:سلام جونگ کوک خوش اومدی (با خنده و ذوق)
کوک اومد داخل تهیونگم از اون طرف اومد همو بغل کردن و سلام دادن ...
همو داداش صدا میکردن ک من خوشم اومد ....
(شب)
شب بود و همه اومده بودن منو تهیونگ و جونگ کوک همه چیزو آماده کرده بودیم و خیلی داشت بهمون خوش میگذشت...
......................................
نامجون :بچه ها بیاین جرعت حقیقت بازی کنیم نظرتون !؟
همه قبول کردن و رفتیم نشستیم دور میز ...
چرخوندیم بطری رو و ب جیهوپ و جونگ کوک افتاد..
حیهوپ:خب جونگ کوکااا... جرعت یا حقیقت ؟😁
کوک:اومممم..... حقیقت
جیهوپ :خوبه پس ..... شیر موز یا تهیونگ ؟؟؟😁😂
کوک:خب معلومه هر دوتاشون ...
جیهوپ:نه دیگه نشد فقط یکی
کوک:شیر موز 🍌😁😂
همه باهم خندیدیم ...
تهیونگ خودشو لوس کرد و حالت مظلومانه ب خودش گرفت
تهیونگ:یعنی الان منو ب شیر موز فروختی🥺؟
کوک ک دلش داشت براش میرفت بلند شد و بغلش کر و ی بوس محکمم از لپش کرد و گفت
کوک:یاااا دیونه شدی معلومه ک تورو انتخاب میکنم تهیونگااا
تهیونگ ی لبخندی زد و گفت
تهیونگ: خب باشه حالا لوس نشو برو بشین سر جات تا ببینم چی میشه 😁😂
کوک رفت و سر جاش نشست
دوبار چرخوندن و ب شوگا و تهیونگ افتاد
شوگا ی لبخند شیطانی زد انکار ک از قبل سوالشو آماده کرده بود
شوگا:خبببب تهیونگاااا جرعت یا حقیقت ؟؟؟😈
تهیونگ: حقیقت
شوگا:عالیه .....بجز یونا ی دختر دیگه ک خیلی دوسش داری
تهیونگ سرشو خاروند و گفت
تهیونگ:اممم چیزه ....... خب باشه میگم
من ک چشام داشت از حدقه میزد بیرون حرفشو قطع کردم گفتم
یونا: واقعا یکیو دوس دارییی😳
تهیونگ سری تکون داد و گفت
تهیونگ :اره دارم
شوگا:خب اسمش چیه کجاست ؟؟
شوگا طوری رفتار میکرد م انگار میدونست جوابش چیه ....
تهیونگ:خب چیز ..... چیزه اسمش .... اسمش .... اوفففف تهیونگ آروم باش و بگو ... تو میتونییی.... خب اسمش مینجیه و الآنم اینجا نشسته
بعدم دستشو گذاشت روی دهنش و هین بلندی کشید گفت
تهیونگ:گفتم ک خاک ب سرم 🤦🏼
همه داشتیم از تعجب شاخ در میآوردیم ...
(خب بچه ها جرعت حقیقت ادامه داره .... بریم ببینیم چی میشه .. فعلا)
۲.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.