مروارید و بال های سیاه مرا ول کنید پارت دوم😍
ـلی مین سانگ و رو شیونگ از جزیره روونگ رفتن چند روز رو به خوبی می گذرند تا این که به یه جنگل بامبو می رسند
لی مین سانگ =بیا از تو این جنگل بامبو بریم راهمون کوتاه تر میشه
رو شیونگ = باشه بریم ولی من حس خوبی به این جنگل ندارم
لی مین سانگ = چیزی نیست بابا یه حسه فقظ
رو شیونگ =باباشه بریم
رو شیونگ و لی مین سانگ داخل جنگل بامبو شدن که ناگهان مه غلیظی به سمتشون اومده
لی مین سانگ =رو شیونگ ازم دور نشو
رو شیونگ =باشه اما این مه از کجا امده اون دیگه چیه
لی مین سانگ =مراقب باش اون یه عنکبوت شیطانیه
رو شیونگ و لی مین سانگ با عنکبوت در افتادن و نتونستند شکستش بدن
لی مین سانگ=فرار کن من حواسشو پرت میکنم
رو شیونگ =نه من ترو تنها نمیزارم
لی مین سانگ =برو برو ای عنکبوت بیا منو بگیر
عنکبوت دنبال لی مین سانگ رفت لی مین سانگ به یه درّه رسید و پاش لیز خورد و افتاد پایین درّه و رو شیونگ از جنگل خارج شد و بیرون جنگل منتظر لی مین سانگ موند. لی لی مین سانگ برنگشت رو شیونگ از شدّ خستگی از حال رفت یکی از فرمانده های همان منطقه رو شیونگ رو پیدا میکنه و اونو مقرر خودشون میبره
لی مین سانگ به دست یک پیرمرد نجات پیدا میکنه و وقتی به هوش میاد از پیرمرد تشکر میکنه
لی مین سانگ =خیلی ممنون که منو نجات دادین من دیگه میرم
پیرمرد =صبر داشته باش پسر چرا انقدر عجله داری
لی مین سانگ =من باید دوستمو پیدا کنم اون حتما دنبالم میگرده
پیرمرد =برای پیدا کردن دوستت وقت زیاد است چرا بجای تشکر لطف منو جبران نمیکنی
لی مین سانگ =بگو، چیکار کنم
پیرمرد =شاگردم شو به مدت سه سال
لی مین سانگ =چی! پیرمرد بیخیال شو تو با این سنت بزور میتونی راه بری
پیرمرد یه فن خیلی خفن رو لی مین سانگ انجام داد
لی مین سانگ =آخ آخ آخ! باشه باشه تو خوبی
پیرمرد =حالا شاگردم میشی
لی مین سانگ =انتخاب دیگه ای ندارم
پیرمرد =باشه از حالا شروع میکنم
لی مین سانگ =چی 😳من تازه بهوش امدم
هنوز خستم
پیرمرد =به من چه زودتر بهوش می اومدی
لی مین سانگ =آخه 😣 باشهههههه
پیرمرد =خوبه برو آماده شو
لی مین سانگ به مدت 3 سال پیش پیرمرد موند و بیشتر فن ها و طلسم هارو یاد گرفت
یک روز پیرمرد بهش گفت
پیرمرد =وقت رفتنه شاگرد عزیزم
لی مین سانگ =به این زودی سه سال تموم شد حالا من کع برم
پیرمرد =امروز
لی مین سانگ =چی امروز باشه میرم آماد بشم
پیرمرد =این جعبه رو ببر به قلعه یون دانگ بده به یکی از فرمانده های قعله یا همون جا بشکنش
لی مین سانگ =باشه
لی مین سانگ به راه خود ادامه داد و به قلعه یون دانگ رسید
❤ادامشو تو پارت بعدی میزارم❤
لی مین سانگ =بیا از تو این جنگل بامبو بریم راهمون کوتاه تر میشه
رو شیونگ = باشه بریم ولی من حس خوبی به این جنگل ندارم
لی مین سانگ = چیزی نیست بابا یه حسه فقظ
رو شیونگ =باباشه بریم
رو شیونگ و لی مین سانگ داخل جنگل بامبو شدن که ناگهان مه غلیظی به سمتشون اومده
لی مین سانگ =رو شیونگ ازم دور نشو
رو شیونگ =باشه اما این مه از کجا امده اون دیگه چیه
لی مین سانگ =مراقب باش اون یه عنکبوت شیطانیه
رو شیونگ و لی مین سانگ با عنکبوت در افتادن و نتونستند شکستش بدن
لی مین سانگ=فرار کن من حواسشو پرت میکنم
رو شیونگ =نه من ترو تنها نمیزارم
لی مین سانگ =برو برو ای عنکبوت بیا منو بگیر
عنکبوت دنبال لی مین سانگ رفت لی مین سانگ به یه درّه رسید و پاش لیز خورد و افتاد پایین درّه و رو شیونگ از جنگل خارج شد و بیرون جنگل منتظر لی مین سانگ موند. لی لی مین سانگ برنگشت رو شیونگ از شدّ خستگی از حال رفت یکی از فرمانده های همان منطقه رو شیونگ رو پیدا میکنه و اونو مقرر خودشون میبره
لی مین سانگ به دست یک پیرمرد نجات پیدا میکنه و وقتی به هوش میاد از پیرمرد تشکر میکنه
لی مین سانگ =خیلی ممنون که منو نجات دادین من دیگه میرم
پیرمرد =صبر داشته باش پسر چرا انقدر عجله داری
لی مین سانگ =من باید دوستمو پیدا کنم اون حتما دنبالم میگرده
پیرمرد =برای پیدا کردن دوستت وقت زیاد است چرا بجای تشکر لطف منو جبران نمیکنی
لی مین سانگ =بگو، چیکار کنم
پیرمرد =شاگردم شو به مدت سه سال
لی مین سانگ =چی! پیرمرد بیخیال شو تو با این سنت بزور میتونی راه بری
پیرمرد یه فن خیلی خفن رو لی مین سانگ انجام داد
لی مین سانگ =آخ آخ آخ! باشه باشه تو خوبی
پیرمرد =حالا شاگردم میشی
لی مین سانگ =انتخاب دیگه ای ندارم
پیرمرد =باشه از حالا شروع میکنم
لی مین سانگ =چی 😳من تازه بهوش امدم
هنوز خستم
پیرمرد =به من چه زودتر بهوش می اومدی
لی مین سانگ =آخه 😣 باشهههههه
پیرمرد =خوبه برو آماده شو
لی مین سانگ به مدت 3 سال پیش پیرمرد موند و بیشتر فن ها و طلسم هارو یاد گرفت
یک روز پیرمرد بهش گفت
پیرمرد =وقت رفتنه شاگرد عزیزم
لی مین سانگ =به این زودی سه سال تموم شد حالا من کع برم
پیرمرد =امروز
لی مین سانگ =چی امروز باشه میرم آماد بشم
پیرمرد =این جعبه رو ببر به قلعه یون دانگ بده به یکی از فرمانده های قعله یا همون جا بشکنش
لی مین سانگ =باشه
لی مین سانگ به راه خود ادامه داد و به قلعه یون دانگ رسید
❤ادامشو تو پارت بعدی میزارم❤
۳.۸k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.