black flower(p,228)

black flower(p,228)



تهیونگ با اطمینان سرشو تکون داد.

شاید نشون نمی داد اما خودش هم از کاری که با جونگ کوک کرده بود احساس خوبی نداشت.

جونگکوک: باشه اما اگه خواستی....

تهیونگ نفسش رو به بیرون فوت کرد.

تهیونگ: فکر نکنم دستت شکسته باشه.... اگه شکسته بود اینقدر با من بحث نمی کردی.... برو جئون وگرنه این بلا رو سر اون یکی دستتم میارم.

تهدید کرد و جونگ کوک رو مجبور کرد که تنهاش بذاره.

********,*****

# دانگ هی و شین یانگ


دانگ هی: به نظر تو مشکلی نداره اگه با تهیونگ تماس بگیرم!


دانگ هی از همسرش پرسید و یه بار دیگه به شماره ی تهیونگ نگاه کرد.

دانگ هی: میترسم دوست پسرش بهش آسیب زده باشه.

شین یانگ: اگه بهش آسیب زده باشه نمیذارم زنده بمونه.

شین یانگ زیر لب جونگ کوکی که اونجا حضور نداشت رو تهدید کرد.

دانگ هی : پس من با تهیونگ تماس میگیرم.

با صدای آهسته ای به همسر اعصبانیش که دستش رو محکم مشت کرده بود. اطلاع داد و آیکون سبز رنگ پایین صفحه رو لمس کرد.

گوشی رو به گوشش چسبوند و به صدای زنگ اون طرف خط گوش داد.

یه زنگ....

دو زنگ...
دیدگاه ها (۰)

black flower(p,229)

black flower(p,230)

black flower(p,227)

black flower(p,226)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط