حال خرابیایی این چن روزم از کل سالای زندگیم دردناک تر بود
حال خرابیایی این چن روزم از کل سالای زندگیم دردناک تر بود ،، به خاطر نوع پوشش و رفتارم و گرایش از خانواده و دوستام ترد شدم همشون منو نادیده گرفتن ،، عشقمم هع اونم رف با یکی دیه جلو چشم گفت اونو دوس دارع هعععع ،،، حالم شبیه ولگردا ۴ ساعته خیابونا رو بالا پایین میکنم ... سوار تاکسی شدم ، میخوام برم خونه یکی از رفیقای قدمیم اون منو همونجوری کع هستم قبول کردم ، سوار تاکسی شدم که رفیقم زنگ زدو من همه چید براش تعریف کردم ، جلوبپی درشون تاکسی واستاد اومدم پولو بدم مرده یه کارت داد دستم و گفت ▪︎▪︎ امید وارم تصمیم درست بگیری ، انتخابتو کردی با این شماره روی کارت تماس بگیر ▪︎▪︎ اینو گفتو بعدم گازشو گرفت و رفت به کارت نگا کردم یه کارت دعوت بود ردش نوشته بود ( به باند مافیای درد خوش اومدید ) بعدم یه شماره کنارش بود ،، من به مافیا دعوت شدم :| کارتو گذاشتم توی کیفمو و زنگ و زدم در باز شدو رفتم تو ... هع هع ببین کیا اینجا جمعن عشقم ، عشقش ، رفیقم ، رلش هع جم سلاطین نامردی کامله اون وقت نمدونم من اونجا چی میکنم ... توی چشای رفیقم نگا کردم ``` اونجوری نگا نکن گفتم یه دوره همی بگیرم دیه ``` " خوش باشید خدافس " ``` الان کجا میخوای بری ``` " جایی کع ازتون انتقام بگیرم ، زود بر میگردم نگران نباشید " گفتمو زدم بیرون ساعت ۲ نصفه شب بود ، سر دوراهی گیر کرده بودم اما من کع از همه رونده شده بودم کجا رو داشتم کع برم کیو داشتم که بش پناه ببرم ،، بلاخره بعد دوساعت گشت زدن توی خیابونا تصمیممو گرفتم ، با شماره تماس گرفتم ،،
+ الو
- سلام شما گفتید که من با این شماره ...
+ خوبه ادرست رو بفرس بیام دنبالت
ادرسو گفتمو منتظر اومدن اون مرد شدم ، ته دلم میترسیدم من یه دختر تنها بودم چی کار باید میکردم .... مرده بعد نیم ساعت اومد سوار شدم و رفتیم به مقعر باند مافیای درد ...
(۳ سال بعد )
- بله قربان دخل هر ۳ نفرشونو اوردم .. چشم
- همتون به حرفم گوش کنید این حمله باید بی سرو صدا انجام بشه دستوره رئیسه همه متوجه شدید ؟
++ بله
من شدم فرمانده یکی از گروه های عملیاتی باند درد توی این سه سال سخت اموزش دیدمو قوی شدم جوری کع رئیس بهم بیشتر از چشاش اعتماد داره .. بعد این عملیات بلاخره میتونم انتقام بگیرم ....
عملیات تموم شد و باند شاهان رو نابود کردیم به فرماندهی من
وقتی رفتیم معقر از رئیس اجازه گرفتم که امروز برم و انتقام بگیرم .. اون عشق لعنتیم یه خر پول مایه دار بود پدرش یه تجار بود اما با تحقیق هایی کع کرده بودم معلوم شد قاچاق چیه ... هع از اون پدر همچین بچه اییم باید عمل بیاد دیه ...
میخوام کاری کنم همشون بهم التماس کنم میخوام دردی که من این همه سال کشیدمو بکشن ...
پارت 1
نویسنده sa
این دوتا پارت دارع
+ الو
- سلام شما گفتید که من با این شماره ...
+ خوبه ادرست رو بفرس بیام دنبالت
ادرسو گفتمو منتظر اومدن اون مرد شدم ، ته دلم میترسیدم من یه دختر تنها بودم چی کار باید میکردم .... مرده بعد نیم ساعت اومد سوار شدم و رفتیم به مقعر باند مافیای درد ...
(۳ سال بعد )
- بله قربان دخل هر ۳ نفرشونو اوردم .. چشم
- همتون به حرفم گوش کنید این حمله باید بی سرو صدا انجام بشه دستوره رئیسه همه متوجه شدید ؟
++ بله
من شدم فرمانده یکی از گروه های عملیاتی باند درد توی این سه سال سخت اموزش دیدمو قوی شدم جوری کع رئیس بهم بیشتر از چشاش اعتماد داره .. بعد این عملیات بلاخره میتونم انتقام بگیرم ....
عملیات تموم شد و باند شاهان رو نابود کردیم به فرماندهی من
وقتی رفتیم معقر از رئیس اجازه گرفتم که امروز برم و انتقام بگیرم .. اون عشق لعنتیم یه خر پول مایه دار بود پدرش یه تجار بود اما با تحقیق هایی کع کرده بودم معلوم شد قاچاق چیه ... هع از اون پدر همچین بچه اییم باید عمل بیاد دیه ...
میخوام کاری کنم همشون بهم التماس کنم میخوام دردی که من این همه سال کشیدمو بکشن ...
پارت 1
نویسنده sa
این دوتا پارت دارع
۳.۱k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.