پی نوشت: گفت: اسکله چه خبر؟ گفتم: منتظر شماست که برید شهید شید. خندید. چند قدم جلو رفت. برگشت، نگاهی کرد و دوباره رفت. جسدش را که آوردند گریه ام گرفت. گفتم: من شوخی کردم. تو چرا شهید شدی؟!
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.