بازی با اتش پارت ۱۶

کاری بهم نمی دادن دیگه شب شده بود برگشتم خونه که دیدم یکی بهم زنگ زد برداشتم
رزی: الو
ناشناس: تا دو دقیقه دیگه کنار پاساژ می بینمت
یعد قط کرد تصمیم گرفتم برم برای همین اماده شدم و رفتم کسی اونجا نبود و بعد بهم حمله کردم و دستم رو با چاقو زخمی کردن و من بیهوش شدم
#جیمین
تو شهر بیکار بودم برای همین هتل گرفتم بعد دیدم یکی بهم زنگ می زنه
جیمین: بله
ناشناس: اگر می خوای عشقت رو نکشم بیا و نجاتش بده
جیمین: منظورت چیه
ناشناس: بیا دم هتل
رفتم دم هتل یک مرد اونجا بود گفت چشام رو ببندم و منم بستم وقتی چشمام رو باز کردم تو یک زیر زمین بودم و بعد رزی اومد اما بیهوش بود و زخمی و بعدش یک زن اومد و گفت شنیدم از دستت خیلی خشمگینه اگر می خوای زنده بمونه باید بمیری.......
(ببخشید کم گذاشتم چون تو راهم نمی تونم زیاد بنویسم واقعا معزرت می خوام)
#خاص #زیبا #قشنگ #شیک #جذاب #BEAUTIFUL_NICE #CLIP_VIDEO #هنری #جـمیـݪ‌_رائـع_‌روعــہ‌_ابــداع #FANDOGHI
دیدگاه ها (۱)

کپشن رو بخون

کپشن

جیرز پارت ۷

جواب سوالم رو بدین

#رویای #جوانی #پارت-۵( حرف های یونگی به جیمین ) ( + یونگی ، ...

رمان چرا به من نمی پیوندی؟.............بردم روی پشت بوم یجا ...

نام فیک:عشق مخفیPart:16ویو ات*بعد از قطع کردن تلفن مادرم بهم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط