🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۱۱۲ -خب چه خبراآقاسروش موافقی
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۱۱۲ #-خب چه خبراآقاسروش موافقی بریم یه چرخی بیرون بزنیم؟؟
-نه حسش نیست.
-من حستو میارم تو بلند شو..
-میگم که حوصله ندارم دست از سرم بردارخواهش میکنم..تای ابرومو بالا دادم ومرموز نگاهش کردم..
-چیه چراینجوری نگاه میکنی؟
-یه سوال بپرسم راستشو میگی؟
-تاچی باشه .....
-تو قبل از اینکه بازنت آشنابشی دوست دختر داشتی؟میدونستم سوال مزخرفیه ولی یجوری میخواستم ذهنشو درگیر چیزای دیگه کنم..
-به تو چه فضولی.
-فکر کن آره این فضولم میخواد بفهمه داشتی یانه.
-آره داشتم که چی.
-اداشو درآوردم...خب مثل آدم بگو آره داشتم نیازی به لحن تند نیست...
لبخندی رولبش نشست وگفت:
-الحق که عین دخترامیمونی.
-عمت دختره ..بزغاله..سروش زد زیر خنده درحالیکه میخندیدگفت:
-ای توروحت عرفان..منم خندم گرفته بود ولی خودمو کنترل میکردم...
خندشو قورت داد،
-حالا چرااینقدر جدی شدی؟؟
-که فکر نکنی من یه روانشناس خنگم.دوباره زد زیر خنده اینبار باصدای بلندترمیخندید..بعد از کلی خندیدین یهو چشماش قرمز شد وبااعصبانیت دندوناشو روهم فشار میداد..بعدش شروع کرد به لرزیدن.سریع رفتم سمتش همه جارو نگاه کردم ولی هیچ پارچه ای نبود به ناچار دستمو گذاشتم لای دندون..تشنج کرده بود...از درد چشمامو رو هم فشار دادم وبه آمبولانس رنگ زدم...بعد از نیم ساعت آمبولانس بالاخره آمد وسروش ورسوندیم بیمارستان...
نگاهی به دستم انداختم کبود شده بودوجای ندندوناش خون میومد
-.ازوقتی که اون خدابیامرز فوت شده پسرم اینجوری میشه..
-نگران نباشین ..بامرور زمان حالش خوب میشه همش بخاطر فشارای عصبی که خودش وارد میکنه.توکلتون به خداباشه..شیلا خانم آهی کشید وگفت:
-خدایا خودت به پسرم رحم کن
(رویا)
بالاخره همه چیز باکمک های آقای دادخواه به نام من شد بجز دودونگ از کارخونه که مال سینابود.
از آقای دادخواه تشکر کردم وسمت خونه راه افتادم..گوشیم زنگ خوردن ماشینو گوشه ای پارک کردم، نگاهی به صفحه ای گوشی انداختم ..
-جانم امیر.
-سلام خانومم خوبی ؟؟
-ممنون بخوبیت..
-شکر ..
-امیر بالاخره همه چیزو زدم به نام خودم،
-مبارکت باشه عزیزم ..ببخش که نتونستم بیام باهات..
-اشکال نداره یه روز دیگه تلافی میکنم..امیر خندیدوگفت:-
-تلافیاتم برام قشنگه منتظرم.
-دیونه ..
-دیونه ای توأم دیگه..رویانمیدونی چقدر میخوامت..تو بهترین وپاک ترین دختری هستی که تاحالاتو عمرم دیدم خداروهزاران بار شکر میکنم که تورو سرراهم قرار داد ...کارای کرد تورو ببینم وبعد ازخداتورو بپرستم..
شرمنده شدم از این همه ابراز احساسات عاشقانه ..هیچی برای گفتن نداشتم باصدای بغض داری گفتم:
-امیرجان من جای بدی پارک کردم بعدأباهم حرف میزنیم
-باشه قشنگم مواظب خودت باش خدانگهدار،
نویسنده:S.m.a.E
-نه حسش نیست.
-من حستو میارم تو بلند شو..
-میگم که حوصله ندارم دست از سرم بردارخواهش میکنم..تای ابرومو بالا دادم ومرموز نگاهش کردم..
-چیه چراینجوری نگاه میکنی؟
-یه سوال بپرسم راستشو میگی؟
-تاچی باشه .....
-تو قبل از اینکه بازنت آشنابشی دوست دختر داشتی؟میدونستم سوال مزخرفیه ولی یجوری میخواستم ذهنشو درگیر چیزای دیگه کنم..
-به تو چه فضولی.
-فکر کن آره این فضولم میخواد بفهمه داشتی یانه.
-آره داشتم که چی.
-اداشو درآوردم...خب مثل آدم بگو آره داشتم نیازی به لحن تند نیست...
لبخندی رولبش نشست وگفت:
-الحق که عین دخترامیمونی.
-عمت دختره ..بزغاله..سروش زد زیر خنده درحالیکه میخندیدگفت:
-ای توروحت عرفان..منم خندم گرفته بود ولی خودمو کنترل میکردم...
خندشو قورت داد،
-حالا چرااینقدر جدی شدی؟؟
-که فکر نکنی من یه روانشناس خنگم.دوباره زد زیر خنده اینبار باصدای بلندترمیخندید..بعد از کلی خندیدین یهو چشماش قرمز شد وبااعصبانیت دندوناشو روهم فشار میداد..بعدش شروع کرد به لرزیدن.سریع رفتم سمتش همه جارو نگاه کردم ولی هیچ پارچه ای نبود به ناچار دستمو گذاشتم لای دندون..تشنج کرده بود...از درد چشمامو رو هم فشار دادم وبه آمبولانس رنگ زدم...بعد از نیم ساعت آمبولانس بالاخره آمد وسروش ورسوندیم بیمارستان...
نگاهی به دستم انداختم کبود شده بودوجای ندندوناش خون میومد
-.ازوقتی که اون خدابیامرز فوت شده پسرم اینجوری میشه..
-نگران نباشین ..بامرور زمان حالش خوب میشه همش بخاطر فشارای عصبی که خودش وارد میکنه.توکلتون به خداباشه..شیلا خانم آهی کشید وگفت:
-خدایا خودت به پسرم رحم کن
(رویا)
بالاخره همه چیز باکمک های آقای دادخواه به نام من شد بجز دودونگ از کارخونه که مال سینابود.
از آقای دادخواه تشکر کردم وسمت خونه راه افتادم..گوشیم زنگ خوردن ماشینو گوشه ای پارک کردم، نگاهی به صفحه ای گوشی انداختم ..
-جانم امیر.
-سلام خانومم خوبی ؟؟
-ممنون بخوبیت..
-شکر ..
-امیر بالاخره همه چیزو زدم به نام خودم،
-مبارکت باشه عزیزم ..ببخش که نتونستم بیام باهات..
-اشکال نداره یه روز دیگه تلافی میکنم..امیر خندیدوگفت:-
-تلافیاتم برام قشنگه منتظرم.
-دیونه ..
-دیونه ای توأم دیگه..رویانمیدونی چقدر میخوامت..تو بهترین وپاک ترین دختری هستی که تاحالاتو عمرم دیدم خداروهزاران بار شکر میکنم که تورو سرراهم قرار داد ...کارای کرد تورو ببینم وبعد ازخداتورو بپرستم..
شرمنده شدم از این همه ابراز احساسات عاشقانه ..هیچی برای گفتن نداشتم باصدای بغض داری گفتم:
-امیرجان من جای بدی پارک کردم بعدأباهم حرف میزنیم
-باشه قشنگم مواظب خودت باش خدانگهدار،
نویسنده:S.m.a.E
۴۸.۶k
۱۱ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.