My scary vampire...
My scary vampire...
پارت ۶
کوکی : باید بتونی
ا.ت : اما .. اماا
کوکی : اما نداریم .. نمیخوای ک مجازات شی
ا.ت : هعی ...
مهمونی شروع شد و ....
ویو ا.ت
مهمونی شروع شد و همه از کوک میپرسیدن که من کیم و وقتی اون منو دوست دخترش معرفی میکرد سرخ میشدم ... چند تا دختر دورم جمع شده بودن
_ اینم مثل بقیه
+ بدبخت
_ دلم براش میسوزه
بین همه این صدا ها یهو یه نفر اسمم رو صدا کرد ...
£ خانم جوان میشه با من بیاید ؟
ا.ت : ع عم . بله ( لبخند )
رفتیم به حیاط پشتی قصر
£ تو واقعا دوست دختر جونگکوکی ؟
ا.ت : اره
£ عجیبه ... اون ...
ا.ت : به هر حال من الان دوست دخترشم
£ اما اون یه عوضیه
ا.ت : از چ لحاظ
£ همه چی ... بی رحمه و از کجا میدونی ت رو بازیت نمیده
ا.ت : یعنی چی ؟
£ اون همیشه ادم دختر بازی بود و خیلی دخترا دور و برش دیدم
ا.ت :چی !
£ اون هر دختری رو که میدزده و از خونش ... ارع مخشو میزنه و بعد هه
اون اینقدر خونتو نیخوره تا بمیری
ا.ت : .. یعنی ...
£ اما این وسط یه چیزی متفاوته اون هر وقت تو رو نگاه میکنه چشاش میدرخشه ...
ا.ت : یعنی چی ...
£ خون اسام ها وقتی واقعا عاشق کسی میشن چشاشون میدرخشه و ت همون مسی هستی ک من لازمش دارم نقطه ضعف فعلی اون
ا.ت : چی داری میگی ...
£ ( اسلحه رو گزاشت رو سرش ) باید با من بیای خانم زیبا ....
ا.ت : ولم کننن
£ نمیخوای که همین الان خلاصت کنم
ا.ت : تقلا ....
£ با دارو بیخوشی ا.ت رو بیهوش میکنه و با خودش میبرع ...
....
ویو جونگکوک...
بین مهمونا بودم که دیدم ا.ت نیست
ای دختره ... فرار کردی اره ... ب حسابت میرسم ... رفتم که ا.ت رو پیدا کنم اون هیچ جا نبود تا یه نامه دیدم
...: عشقت پیشه منه ... بیا بگیرش
کوک : لعنتی ت ...
نگهبانا رو خبر کردم
کوک : کیی گزاشته اون وارد قصر شه ...
نگهبانا و بادیگارا و ...: همشون نمدونن دیگه
کوک : هه اصلا بزار بکشتش اون دختر اصلا برای من مهم نیست بلاخره ک ب دیت خودم میمرد ...
پارت بعد ؟
چطورع ؟
ببخشید پارت بعد رو دیر گزاشتم امتحان داشتم
عامم سعی میکنم امشب پارت اون یکی قیک هم بزارم خیلی وقته نزاشتم اونو ...
پارت ۶
کوکی : باید بتونی
ا.ت : اما .. اماا
کوکی : اما نداریم .. نمیخوای ک مجازات شی
ا.ت : هعی ...
مهمونی شروع شد و ....
ویو ا.ت
مهمونی شروع شد و همه از کوک میپرسیدن که من کیم و وقتی اون منو دوست دخترش معرفی میکرد سرخ میشدم ... چند تا دختر دورم جمع شده بودن
_ اینم مثل بقیه
+ بدبخت
_ دلم براش میسوزه
بین همه این صدا ها یهو یه نفر اسمم رو صدا کرد ...
£ خانم جوان میشه با من بیاید ؟
ا.ت : ع عم . بله ( لبخند )
رفتیم به حیاط پشتی قصر
£ تو واقعا دوست دختر جونگکوکی ؟
ا.ت : اره
£ عجیبه ... اون ...
ا.ت : به هر حال من الان دوست دخترشم
£ اما اون یه عوضیه
ا.ت : از چ لحاظ
£ همه چی ... بی رحمه و از کجا میدونی ت رو بازیت نمیده
ا.ت : یعنی چی ؟
£ اون همیشه ادم دختر بازی بود و خیلی دخترا دور و برش دیدم
ا.ت :چی !
£ اون هر دختری رو که میدزده و از خونش ... ارع مخشو میزنه و بعد هه
اون اینقدر خونتو نیخوره تا بمیری
ا.ت : .. یعنی ...
£ اما این وسط یه چیزی متفاوته اون هر وقت تو رو نگاه میکنه چشاش میدرخشه ...
ا.ت : یعنی چی ...
£ خون اسام ها وقتی واقعا عاشق کسی میشن چشاشون میدرخشه و ت همون مسی هستی ک من لازمش دارم نقطه ضعف فعلی اون
ا.ت : چی داری میگی ...
£ ( اسلحه رو گزاشت رو سرش ) باید با من بیای خانم زیبا ....
ا.ت : ولم کننن
£ نمیخوای که همین الان خلاصت کنم
ا.ت : تقلا ....
£ با دارو بیخوشی ا.ت رو بیهوش میکنه و با خودش میبرع ...
....
ویو جونگکوک...
بین مهمونا بودم که دیدم ا.ت نیست
ای دختره ... فرار کردی اره ... ب حسابت میرسم ... رفتم که ا.ت رو پیدا کنم اون هیچ جا نبود تا یه نامه دیدم
...: عشقت پیشه منه ... بیا بگیرش
کوک : لعنتی ت ...
نگهبانا رو خبر کردم
کوک : کیی گزاشته اون وارد قصر شه ...
نگهبانا و بادیگارا و ...: همشون نمدونن دیگه
کوک : هه اصلا بزار بکشتش اون دختر اصلا برای من مهم نیست بلاخره ک ب دیت خودم میمرد ...
پارت بعد ؟
چطورع ؟
ببخشید پارت بعد رو دیر گزاشتم امتحان داشتم
عامم سعی میکنم امشب پارت اون یکی قیک هم بزارم خیلی وقته نزاشتم اونو ...
۵.۰k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.