پدر ناتنی من

پدر ناتنی من...
part:²⁵
عمارت دوم یونگی:

من...کجام...؟...چرا اینجا انقد تاریکه...؟...من...هیچی یادم نمیاد...
دستام چرا بستس...؟
فقط یادمه یه شربت خوردم و بیهوش شدم...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:بیدار شدی خوشگله...؟
𝗝𝗶_𝘆𝘂𝗻𝗴:تو کی...؟...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:ببخشید بی ادبی کردم...من مین یونگیم...دشمن کوک...و میخوام ازش انتقام بگیرم...
اومد سمت و چونم و گرفت تو دستش...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:دختر خوشگلی هستی...(لبشو گاز میگیره)
𝗝𝗶_𝘆𝘂𝗻𝗴:منظورت چیه...؟
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:اول از کدوم شروع کنم...؟...میتونم کمکت کنم...بنظرم رابطه بهترین گزینست...
𝗝𝗶_𝘆𝘂𝗻𝗴:من هیچوقت بدنمو نمیفروشم...!
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:دختر بدی شدی...منم این بد*نو از دست نمیدم...
𝗝𝗶_𝘆𝘂𝗻𝗴:میخوای دقیقا باهام چیکار کنی...؟
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:به زودی میفهمی...
𝗝𝗶_𝘆𝘂𝗻𝗴:نه نه نه...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:فکر نکنم بتونی کاری کنی...
....
اسم//ات دوستا زیادن نه...؟
بیاید کامنت پر برکتمون😔🎀
کامنت نزارید که بتونن فالورا پیداش کنن...
خلاصه...دارم داستان رو غمگین میکنم..
دیدگاه ها (۹۳)

پدر ناتنی من...part:²⁶داشنیم با جین و تهیونگ و جیمین دنبال ی...

پدر ناتنی من...part:²⁷𝗝𝗶_𝘆𝘂𝗻𝗴: چرا باید برات تعریف کنم...؟𝗬𝗼...

پدر ناتنی من...part:²⁴"یونا توی اون شربت...داروی خواب ریخته ...

پدر ناتنی من...part:²³"بعد رفتن اونا...یونا دو به جی یونگ گف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط