تهخیلی بی ادب شدی هااا

ته:خیلی بی ادب شدی هااا
ا.ت:اوفف میشه لطفاً اینو توضیح بدی آقای کیم(حرصی)
ته:حالا شد(لبخند)
تهیونگ شروع کرد به توضیح دادن هنوز یک صفحه هم نخونده بودیم که گوشیه تهیونگ زنگ خورد
نفسم؟این کیه دیگه
تهیونگ با خوشحالی جواب داد
ته:الو خوشگل خانم
ناشناس:...
ته:آره عشقم یکم دیگه...
ولی بهش گفت عشقم عصبی شدم و گوشی رو از دستش کشیدم و قطع کرد
ته:چیکار میکنی(تعجب)
ا.ت:عشقم اره؟خیلی دیوثی آقای کیم
تهیونگ خیلی ریز می‌خندید
ا.ت:چیه چیز خنده داریه بگو ما هم بخندیم
ته:آره هست آخه فندق تو به ی بچه ی ۷ ساله حسادت میکنی(خنده)
ا.ت:ها؟
تهیونگ دسمو کشید که افتادم تو بقلش و کاملا روش بود
ته:اون کسی که بهش حسادت میکنی دختر ۷ ساله ی پسر عمومه
ا.ت:آها ببخشید...ولی خب اصلا چه دلیلی داره نفسم سیوش کنی(با لحن بچه گونه و خجالتی)
ته:اوخخخ فندق کوچولو ی حسود
منو کشید سمت خودش و شروع کرد به بوس کردن گردنم
ا.ت:خیلی خب حالا درسو نپیچون
شبیه بچه دساله ها باهام لج کرد و با صورت اخمی به کارش ادامه داد هی دستو پا میزدم اما در مقابلش مورچه هم نبودم
داشت گردنم رو می‌بو^سید که یهو...


شرط نداره چون مارلین خانم باز جرم میده