صبحونتو خوردی بعدش هرجا خواستی برو...نمیخواد بخاطر من خود
صبحونتوخوردی بعدش هرجا خواستی برو...نمیخواد بخاطر من خودتو زندونی کنی اینجا
_قرارمون این بود توخوب شی بعد من برم
+من خوبم رائل
_فردا باهم میریم شرکت
مکث کردم
_حالا اگه دوس نداری اینجا پیشت باشم مشکلی نداره...میرم تو اتاق قدیمی خودم فقطمیخوام حواسم بهت باشه همین
+منکه هیچمشکلی ندارم...فقط نمیخوام بخاطر من معذب شی
شونه هامو بالا انداختم
_نمیشم...
+روز تولدم یه سفر کاری داشتم..
_خب
+ولی نرفتم...یعنی حالم خوب نبود یکم نرفتم..ایناش مهم نیست حالا
_خب
+باید دو روز دیگه پاریس باشم
_با این دستت میتونی بری؟
+مشکلی ندارم...
_خب خوبه...اما بازم باید مراقبت شه ازش
+ اره دیگه باید حواست بهش باشه
_چطور حواسم بهش باشه؟
+توعم باید بیای
_من چرا؟
+واسه اینکه حواست به زخمم باشه هم اینکه اونجا یه مصاحبه تلویزیونی دارم میخوام تورو به عنوان میکاپ ارتیستم ببرم...
_مگه اونجا میکاپ ارتیست ندارن؟
+میکاپ ارتیست خودم استعفا داد...منم نمیزارم هرکسی به صورتم دست بزنه
_ممکنه خوب نتونم کارمو انجام بدم
+میتونی...
لبامو گاز گرفتم که ذوقم معلوم نباشه..وای یعنی میخواستم باهاش برم پاریسسسس؟
احساس میکردم دارم خواب میبینم...
وقتی صبحونه خورد سینی رو ورداشت و گذاشت تو آشپزخونه...منم ظرفارو جمع کردم توی بشقاب جمع کردم و گذاشتم تو آشپزخونه
همون لحظه صدای ایفون بلند شد
ته رفت سمت ایفون و درو باز کرد...چند دقیقه بعد درو باز کرد ودکتر چا اومد داخل وبا ته دست داد...منم رفتم سمتش و سلام کردم...
+بیا بشین زخمتو ببینم...
ته روی مبل نشست واروم پانسمان دستشو باز کرد
با دیدن زخمش چشامو بستم...بدتر از چیزیبود که تصور میکردم...
دکتر چا از توی کیفی که همراش بود بتادین در اورد و زد به زخمشو دوباره پانسمانش کرد وچندتا قرص روی میز گذاشت
+اینا مسکن وانتی بیوتیکن... انتی بیوتیکا رو سر وقت بخور که زخمت عفونت نکنه
و از جاش پاشد
+خب من دیگه باید برم...
+با ما ناهار میل نمیکنید دکتر؟
+ممنون...باید برم بیمارستان اونجا سرم خیلی شلوغه
+ازتون ممنونم که اومدین...
_قرارمون این بود توخوب شی بعد من برم
+من خوبم رائل
_فردا باهم میریم شرکت
مکث کردم
_حالا اگه دوس نداری اینجا پیشت باشم مشکلی نداره...میرم تو اتاق قدیمی خودم فقطمیخوام حواسم بهت باشه همین
+منکه هیچمشکلی ندارم...فقط نمیخوام بخاطر من معذب شی
شونه هامو بالا انداختم
_نمیشم...
+روز تولدم یه سفر کاری داشتم..
_خب
+ولی نرفتم...یعنی حالم خوب نبود یکم نرفتم..ایناش مهم نیست حالا
_خب
+باید دو روز دیگه پاریس باشم
_با این دستت میتونی بری؟
+مشکلی ندارم...
_خب خوبه...اما بازم باید مراقبت شه ازش
+ اره دیگه باید حواست بهش باشه
_چطور حواسم بهش باشه؟
+توعم باید بیای
_من چرا؟
+واسه اینکه حواست به زخمم باشه هم اینکه اونجا یه مصاحبه تلویزیونی دارم میخوام تورو به عنوان میکاپ ارتیستم ببرم...
_مگه اونجا میکاپ ارتیست ندارن؟
+میکاپ ارتیست خودم استعفا داد...منم نمیزارم هرکسی به صورتم دست بزنه
_ممکنه خوب نتونم کارمو انجام بدم
+میتونی...
لبامو گاز گرفتم که ذوقم معلوم نباشه..وای یعنی میخواستم باهاش برم پاریسسسس؟
احساس میکردم دارم خواب میبینم...
وقتی صبحونه خورد سینی رو ورداشت و گذاشت تو آشپزخونه...منم ظرفارو جمع کردم توی بشقاب جمع کردم و گذاشتم تو آشپزخونه
همون لحظه صدای ایفون بلند شد
ته رفت سمت ایفون و درو باز کرد...چند دقیقه بعد درو باز کرد ودکتر چا اومد داخل وبا ته دست داد...منم رفتم سمتش و سلام کردم...
+بیا بشین زخمتو ببینم...
ته روی مبل نشست واروم پانسمان دستشو باز کرد
با دیدن زخمش چشامو بستم...بدتر از چیزیبود که تصور میکردم...
دکتر چا از توی کیفی که همراش بود بتادین در اورد و زد به زخمشو دوباره پانسمانش کرد وچندتا قرص روی میز گذاشت
+اینا مسکن وانتی بیوتیکن... انتی بیوتیکا رو سر وقت بخور که زخمت عفونت نکنه
و از جاش پاشد
+خب من دیگه باید برم...
+با ما ناهار میل نمیکنید دکتر؟
+ممنون...باید برم بیمارستان اونجا سرم خیلی شلوغه
+ازتون ممنونم که اومدین...
۶.۸k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.