سال گرد درگذشت ِ آلبرکامو، بیگانه ی طاغی
سالگرد درگذشت ِ #آلبرکامو، بیگانهی طاغی
تنها سیوچهار سال سن داشت که برندهی جایزهی #نوبل #ادبیات شد و در چهلوهفت سالگی نیز درگذشت. خلاف ِ سن کم و عمر کوتاهش اما از شهرت بسیاری برخوردار است به طوری که او را تاثیرگذارترین #نویسندگان قرن بیستم نیز شناختهاند.
آلبر کامو در هفتم نوامبر سال ۱۹۱۳ میلادی در روستایی در نزدیکی شهر امروزین «عنابه» در شمال شرقی الجزایر دیده به جهان گشود. پدرش «لوسین کامو» فراسویالاصلی فقیر بود که در کشور الجزایر بر روی زمین کار میکرد. او در آنجا با زنی اسپانیایی که خدمتکار بود و اهل اسپانیا آشنا میشود و این آشنایی به ازدواج منجر میشود. حاصل این ازدواج دو فرزند شد که یکی از آنها «آلبر» نام گرفت. برادر دیگر آلبر که همنام پدر، لوسین نام داشت پس از به دنیا آمدن آلبر در نبرد مارن در جنگ جهانی اول کشته شد. پس از این حادثه آلبر به همراه مادر به خانهی مادربزرگ در الجزیره میرود. کامو چهارده سال سن داشت که پدر را از دست داد. مادر کامو زنی کمحرف و بیسواد بود که به گفتهی کامو، «تنها ۴۵۰ کلمه بلد بود، اگر که اصلا حرف میزد.» کودکی کامو در تنگدستی گذشت.
او در تابستان برای دریافت دستمزد کمی ناچار بود در مغازهها کار کند. کامو در مورد فقری که دست به گریبانش بود میگوید: «فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست.»
کامو با کمک یکی از آموزگارانش در یکی از آزمونهایی که پس از موفقیت تقبل کمکهزینهی دانشآموز را میکردند پذیرفته میشود و به هزینهی دولت وارد دبیرستان میشود. در همین زمان او به فراگیری زبان انگلیسی پرداخت و با زبان اسپانیایی نیز آشنا شد. کامو به فوتبال نیز بسیار علاقهمند بود و در این رشته توانست موفقیتهایی نیز به دست آورد. او در سال ۱۹۲۹ دروازهبان تیم جوانان دانشگاه ریسینگ الجزیره شد. کامو پس از دریافت دیپلم و در همان سال نشانههایی از بیماری سل را در خود مییابد. فوتبال را نیمهکاره رها میکند. او در سال ۱۹۳۵ لیسانس فلسفه گرفت و در سال ۱۹۳۶ پایاننامهی خود را در مورد فلوطین، فیلسوف یونانی نوشت. کامو در سال ۱۹۳۴ به حزب کمونیست پیوست. او پیشتر گفته بود که «آزادی را من در آثار مارکس نیاموختم، بل خود آن را در دل فقر شناختم.»
کامو در «انسان طاغی» مینویسد: «آزادی مطلق، عدالت را یک مضحکه جلوه میدهد. #عدالت مطلق هم #آزادی را انکار میکند. این دو مفهوم میبایست یکدیگر را محدود کنند (…) انسان طاغی راستین فقط هنگامی دست به اسلحه میبرد که بخواهد خشونت را محدود کند و نه برای آنکه #خشونت را #قانونی جلوه دهد و آن را موجه سازد. فقط هنگامی #مردن برای #انقلاب #ارزش دارد که ثمره انقلاب الغای #مجازات #اعدام باشد. (…) اگر هدف، مطلق باشد، میتوان بسیاری چیزها را قربانی هدف کرد. اما در غیر اینصورت فقط #انسان خودش را به کشتن میدهد.»
تنها سیوچهار سال سن داشت که برندهی جایزهی #نوبل #ادبیات شد و در چهلوهفت سالگی نیز درگذشت. خلاف ِ سن کم و عمر کوتاهش اما از شهرت بسیاری برخوردار است به طوری که او را تاثیرگذارترین #نویسندگان قرن بیستم نیز شناختهاند.
آلبر کامو در هفتم نوامبر سال ۱۹۱۳ میلادی در روستایی در نزدیکی شهر امروزین «عنابه» در شمال شرقی الجزایر دیده به جهان گشود. پدرش «لوسین کامو» فراسویالاصلی فقیر بود که در کشور الجزایر بر روی زمین کار میکرد. او در آنجا با زنی اسپانیایی که خدمتکار بود و اهل اسپانیا آشنا میشود و این آشنایی به ازدواج منجر میشود. حاصل این ازدواج دو فرزند شد که یکی از آنها «آلبر» نام گرفت. برادر دیگر آلبر که همنام پدر، لوسین نام داشت پس از به دنیا آمدن آلبر در نبرد مارن در جنگ جهانی اول کشته شد. پس از این حادثه آلبر به همراه مادر به خانهی مادربزرگ در الجزیره میرود. کامو چهارده سال سن داشت که پدر را از دست داد. مادر کامو زنی کمحرف و بیسواد بود که به گفتهی کامو، «تنها ۴۵۰ کلمه بلد بود، اگر که اصلا حرف میزد.» کودکی کامو در تنگدستی گذشت.
او در تابستان برای دریافت دستمزد کمی ناچار بود در مغازهها کار کند. کامو در مورد فقری که دست به گریبانش بود میگوید: «فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست.»
کامو با کمک یکی از آموزگارانش در یکی از آزمونهایی که پس از موفقیت تقبل کمکهزینهی دانشآموز را میکردند پذیرفته میشود و به هزینهی دولت وارد دبیرستان میشود. در همین زمان او به فراگیری زبان انگلیسی پرداخت و با زبان اسپانیایی نیز آشنا شد. کامو به فوتبال نیز بسیار علاقهمند بود و در این رشته توانست موفقیتهایی نیز به دست آورد. او در سال ۱۹۲۹ دروازهبان تیم جوانان دانشگاه ریسینگ الجزیره شد. کامو پس از دریافت دیپلم و در همان سال نشانههایی از بیماری سل را در خود مییابد. فوتبال را نیمهکاره رها میکند. او در سال ۱۹۳۵ لیسانس فلسفه گرفت و در سال ۱۹۳۶ پایاننامهی خود را در مورد فلوطین، فیلسوف یونانی نوشت. کامو در سال ۱۹۳۴ به حزب کمونیست پیوست. او پیشتر گفته بود که «آزادی را من در آثار مارکس نیاموختم، بل خود آن را در دل فقر شناختم.»
کامو در «انسان طاغی» مینویسد: «آزادی مطلق، عدالت را یک مضحکه جلوه میدهد. #عدالت مطلق هم #آزادی را انکار میکند. این دو مفهوم میبایست یکدیگر را محدود کنند (…) انسان طاغی راستین فقط هنگامی دست به اسلحه میبرد که بخواهد خشونت را محدود کند و نه برای آنکه #خشونت را #قانونی جلوه دهد و آن را موجه سازد. فقط هنگامی #مردن برای #انقلاب #ارزش دارد که ثمره انقلاب الغای #مجازات #اعدام باشد. (…) اگر هدف، مطلق باشد، میتوان بسیاری چیزها را قربانی هدف کرد. اما در غیر اینصورت فقط #انسان خودش را به کشتن میدهد.»
۲.۰k
۱۴ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.