داستانامشب

#داستان_امشب...



روزمرگی همسایه کناری ، غمگینم می کند.
خانه شان خالی از هر گُل و بوته ایست ...
زن و شوهر صبح زود بیدار می شوند ، میروند سر کار، عصر باز می گردند.
یک پسر و دختر بچه دارند، ساعت 9 شب ، همه چراغ های خانه خاموش است. صبح فردا نیز زود بیدار می شوند سر کار می روند عصر باز می گردند، ساعت 9 ، خاموشی.
همسایه کناری غمگینم می کند.
آدم های خوبی اند، دوستشان دارم. حس می کنم در حال غرق شدن اند ...
و نمی توانم کمکشان کنم. گذران زندگی می کنند، بی خانمان نیستند ، مرفه اند اما بهای گزافی می پردازند.
گاهی در میانه روز به خانه شان می نگرم و خانه نگاهم می کند.
خانه می گرید ...
می توانم حس کنم.


#چارلز_بوکوفسکی
دیدگاه ها (۲۰)

زهرا نعمتی در برنامه دورهمی تیروکمانی که با آن مدال المپیک ر...

#️تست_روانشناسی_امروز...میزان_شجاعت#تست_خودشناسیتو اولین نگا...

#بامبو از بامبو به عنوان گیاهی اجتماعی یاد می شود. زمانی که ...

#شاهنامه...زال شروع به آموختن علوم مختلف کرد و در سواری و فن...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط