☆♡پارت: ۵♡☆
☆♡پارت: ۵♡☆
جونگ کوک: چی؟ تازه عروسک جدید پیدا کردم بیخیالش بشم؟
تهیونگ: خب می خوای چی کار کنی؟
جونگ کوک: یکم خوش بگذرونم...
تهیونگ: خیلی خب اصلا هرکاری دلت می خواد بکن.. به من چه...
جونگ کوک: بیخیال.. چرا انقد زد حالی..
تهیونگ: زد حال نیستم فقط حوصله دردسر جدید ندارم...
جونگ کوک: ولی من عاشق دردسرم و هیجانم...
تهیونگ: بله می دونم.. برای همینم همیشه در حال دردسر درست کردنی... خب حالا می خوای چی کار کنی؟ چی توسرته؟
جونگ کوک: بعدا میفهمی...
تهیونگ: هعی.. نمیشه هیچوقت از کارای تو سردراورد...
جونگ کوک: همین خوبه...
*سوجین*
بعد از یکم پیاده روی رسیدیم خونه...
مین سو: تو برو ی دوشی بگیر و استراحت کن یکم دیگه می خوای بری سر کار...
سوجین: باشه.. تو ام من نیستم درساتو بخون...
مین سو: باشه... کی میای؟
سوجین: ۱۲ امشب یکم بیشتر می مونم یکی از کارکنا کاری براش پیش اومده دیر میاد...
مین سو: هعی.. باشه اما مواظب خودت باش هرچی دیرتر میشه اونجا خطرناک تر میشه...
سوجین: انقد نگران نباش بابا چرا مثل مامانا شدی می دونی که من می تونم مواظب خودم باشم...
مین سو: باشه برو دیگه!
سوجین: باشه رفتم!
رفتم بالا و لباس هامو در اوردم و رفتم حموم.. ی دوش چند دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون... باحوله خودمو خشک کردم و ی لباس انتخاب کردم و پوشیدم... رفتم جلوی میز ارایشو موهامو با سشوار خشک کردم و ی شونه زدم و از بالا بستم.. ی میکاپ خیلی ملایم و سبک هم کردم... ی نگاهی به ساعت کردم.. ۶:۳۰ بود کم کم دیگه باید میرفتم... رفتم پایین...
مین سو: اماده شدی؟ می خوای بری؟
سوجین: اره...
مین سو: باشه.. مواظب خودت باش..
سوجین: تو ام همین طور خیلی مواظب خودت باش.. خداحافظ...
مین سو: خداحافظ...
از خونه بیرون اومدم و ی تاکسی گرفتم و راه افتادم...
شرطا:
لایک: ۴۰
کامنت: ۴۰
تا هفته دیگه شرطارو برسونید💖
امیدوارم خوشتون اومده باشه💜🌹
جونگ کوک: چی؟ تازه عروسک جدید پیدا کردم بیخیالش بشم؟
تهیونگ: خب می خوای چی کار کنی؟
جونگ کوک: یکم خوش بگذرونم...
تهیونگ: خیلی خب اصلا هرکاری دلت می خواد بکن.. به من چه...
جونگ کوک: بیخیال.. چرا انقد زد حالی..
تهیونگ: زد حال نیستم فقط حوصله دردسر جدید ندارم...
جونگ کوک: ولی من عاشق دردسرم و هیجانم...
تهیونگ: بله می دونم.. برای همینم همیشه در حال دردسر درست کردنی... خب حالا می خوای چی کار کنی؟ چی توسرته؟
جونگ کوک: بعدا میفهمی...
تهیونگ: هعی.. نمیشه هیچوقت از کارای تو سردراورد...
جونگ کوک: همین خوبه...
*سوجین*
بعد از یکم پیاده روی رسیدیم خونه...
مین سو: تو برو ی دوشی بگیر و استراحت کن یکم دیگه می خوای بری سر کار...
سوجین: باشه.. تو ام من نیستم درساتو بخون...
مین سو: باشه... کی میای؟
سوجین: ۱۲ امشب یکم بیشتر می مونم یکی از کارکنا کاری براش پیش اومده دیر میاد...
مین سو: هعی.. باشه اما مواظب خودت باش هرچی دیرتر میشه اونجا خطرناک تر میشه...
سوجین: انقد نگران نباش بابا چرا مثل مامانا شدی می دونی که من می تونم مواظب خودم باشم...
مین سو: باشه برو دیگه!
سوجین: باشه رفتم!
رفتم بالا و لباس هامو در اوردم و رفتم حموم.. ی دوش چند دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون... باحوله خودمو خشک کردم و ی لباس انتخاب کردم و پوشیدم... رفتم جلوی میز ارایشو موهامو با سشوار خشک کردم و ی شونه زدم و از بالا بستم.. ی میکاپ خیلی ملایم و سبک هم کردم... ی نگاهی به ساعت کردم.. ۶:۳۰ بود کم کم دیگه باید میرفتم... رفتم پایین...
مین سو: اماده شدی؟ می خوای بری؟
سوجین: اره...
مین سو: باشه.. مواظب خودت باش..
سوجین: تو ام همین طور خیلی مواظب خودت باش.. خداحافظ...
مین سو: خداحافظ...
از خونه بیرون اومدم و ی تاکسی گرفتم و راه افتادم...
شرطا:
لایک: ۴۰
کامنت: ۴۰
تا هفته دیگه شرطارو برسونید💖
امیدوارم خوشتون اومده باشه💜🌹
۲۲.۷k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.