درخواستی از ران هایتانی
درخواستی از ران هایتانی
(نکته:شما ایرانی هستی و توی داشت هم ایرانی هستی)
تو توی گنگ تنجیکو عضو جدید بودی با اینکه دختر بودی اما ثابت کردی به ایزانا که دختر قوی هستی تو توی مشت زدن عالی بودی و تمرکز بالایی در جاخالی دادن داشتی، روز اول که وارد گنگ شدی خیلی اروم بودی و ایزانا با لبخند بهت توضیح میداد قوانین رو و همچین اینکه
ایزانا:مهم ترین چیز اینکه ما همه یه خانواده هستیم و برای هم احترام قائلیم! *لبخند*
-فهمیدم ایزانا-سان!!
تو خیلی به ایزانا احترام میزاشتی، ایزانا بهت اعضای مهم رو معرفی کرد همه رو شناختی ولی یکی بود که بار اول دیدیش رفتارش با تو فرق داشت... ران هایتانی برادر بزرگ ریندو هایتانی
بار اول:
ران روبه رویت ایستاده بود و ایزانا داشت اون رو به تو معرفی میکرد
ایزانا:این هایتانی رانه.... اونم یکی از اعضای تنجیکوعه ولی با این تفاوت که مقام کمی بالایی داره
-وایو خوشبختم ران! *دستم رو جلو اوردم*
ران دستتو گرفت و باهات دست داد
ران:خوشبختم! چه پر انرژی هستی
ایزانا:خب! اینم از اعضا فعلا راحت باش و چند دقیقه بعد همگی به صف بشید!
ران و -:هایی! ( اوتاکو ها میدونن هایی توی ژاپنی یعنی بله)
تو و ران از اون روز اول باهم خوب بودید و همین خوب بودن شما دوتا رو صمیمی میکرد
سه ماه بعد:
توی دعوا بودید و هردو درحال جنگیدن بودین، پدرت ورزشکار بود قبلا و در رشته کاراته مدال طلا داشت پس به تو هم اموزش داد و تو هم تمرین میکردی
دعوا شدت گرفت و یکی از اعضای اون گنگ یه چاقو داشت و از پشت به را ن میخواست حمله کنه که تو با سرعت زیادی دویدی و طرف رو پرت کردی
ران:کارت عالی بود! ممنونم *درحال خاکشیر کردن یکی بود*
-انجام وظیفه بود ران! *با لبخند کمرنگی بهش نگاه کردم و مشغول دعوا شدم
بعد دعوا ران بهت نزدیک شد و تو رو کشید یه جای خلوت توی یه کوچه و بغلت کرد
ران:میدونی خیلی وقت بود میخواستم بگم که چقدر دوست دارم اینجوری بغلت کنم بگم دوستت دارم
تو که باورت نمیشد چی بگی فقط گوش کردی
ران:میخوام که باهات باشم یا بهتر بگم میشه دوست دخترم بشی؟!
تو هم بهش نگاه کنی و بدون خجالتی دوتا دستات رو کنار صورتش گرفتی و ل..بش رو بوسیدی و ران هم دستش را روی کمر و شونه ات گذاشت و زب.. انش رو داخل ده.. انت کرد و تو هم ز.. بانت با اون همراهی میکرد و تو ران رو اروم به دیوار چسبوندی و میبوسیدیش و اونم ادامه میداد....
(این پارتی تا اینجا تموم نشده اگه هنتایی میخواید نمیتونم اینجا بنویسم چون دوباره بدبختم میکنن میکننم تو گونی مسدودیا اگه میخواید لینک سایت کیتو رو بدم بیاید اونجا اگه میخوایید 10 لایک بگیره میزارم اونجا)
(نکته:شما ایرانی هستی و توی داشت هم ایرانی هستی)
تو توی گنگ تنجیکو عضو جدید بودی با اینکه دختر بودی اما ثابت کردی به ایزانا که دختر قوی هستی تو توی مشت زدن عالی بودی و تمرکز بالایی در جاخالی دادن داشتی، روز اول که وارد گنگ شدی خیلی اروم بودی و ایزانا با لبخند بهت توضیح میداد قوانین رو و همچین اینکه
ایزانا:مهم ترین چیز اینکه ما همه یه خانواده هستیم و برای هم احترام قائلیم! *لبخند*
-فهمیدم ایزانا-سان!!
تو خیلی به ایزانا احترام میزاشتی، ایزانا بهت اعضای مهم رو معرفی کرد همه رو شناختی ولی یکی بود که بار اول دیدیش رفتارش با تو فرق داشت... ران هایتانی برادر بزرگ ریندو هایتانی
بار اول:
ران روبه رویت ایستاده بود و ایزانا داشت اون رو به تو معرفی میکرد
ایزانا:این هایتانی رانه.... اونم یکی از اعضای تنجیکوعه ولی با این تفاوت که مقام کمی بالایی داره
-وایو خوشبختم ران! *دستم رو جلو اوردم*
ران دستتو گرفت و باهات دست داد
ران:خوشبختم! چه پر انرژی هستی
ایزانا:خب! اینم از اعضا فعلا راحت باش و چند دقیقه بعد همگی به صف بشید!
ران و -:هایی! ( اوتاکو ها میدونن هایی توی ژاپنی یعنی بله)
تو و ران از اون روز اول باهم خوب بودید و همین خوب بودن شما دوتا رو صمیمی میکرد
سه ماه بعد:
توی دعوا بودید و هردو درحال جنگیدن بودین، پدرت ورزشکار بود قبلا و در رشته کاراته مدال طلا داشت پس به تو هم اموزش داد و تو هم تمرین میکردی
دعوا شدت گرفت و یکی از اعضای اون گنگ یه چاقو داشت و از پشت به را ن میخواست حمله کنه که تو با سرعت زیادی دویدی و طرف رو پرت کردی
ران:کارت عالی بود! ممنونم *درحال خاکشیر کردن یکی بود*
-انجام وظیفه بود ران! *با لبخند کمرنگی بهش نگاه کردم و مشغول دعوا شدم
بعد دعوا ران بهت نزدیک شد و تو رو کشید یه جای خلوت توی یه کوچه و بغلت کرد
ران:میدونی خیلی وقت بود میخواستم بگم که چقدر دوست دارم اینجوری بغلت کنم بگم دوستت دارم
تو که باورت نمیشد چی بگی فقط گوش کردی
ران:میخوام که باهات باشم یا بهتر بگم میشه دوست دخترم بشی؟!
تو هم بهش نگاه کنی و بدون خجالتی دوتا دستات رو کنار صورتش گرفتی و ل..بش رو بوسیدی و ران هم دستش را روی کمر و شونه ات گذاشت و زب.. انش رو داخل ده.. انت کرد و تو هم ز.. بانت با اون همراهی میکرد و تو ران رو اروم به دیوار چسبوندی و میبوسیدیش و اونم ادامه میداد....
(این پارتی تا اینجا تموم نشده اگه هنتایی میخواید نمیتونم اینجا بنویسم چون دوباره بدبختم میکنن میکننم تو گونی مسدودیا اگه میخواید لینک سایت کیتو رو بدم بیاید اونجا اگه میخوایید 10 لایک بگیره میزارم اونجا)
۳۳۴
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.