آره داشتم میگفتم

آره ، داشتم میگفتم
دلتنگی خیلی وحشیه، مکان و زمان نمیشناسه
یهو وسط یه روز خوب یا یه روز شلوغ، وسط بلبشوی یه دعوا، موقع رد شدن از خیابون، تو پاساژ وسط خرید، تو صف نونوایی، وسط جشن فارغ التحصیلی، شب عید، میون شلوغی مترو، سر جلسه ی امتحان، حتی وسط وانفسای قیامت.. چنگ میزنه تو گلوت و تویی که مات و مبهوت تو چشاش نگا میکنی و خشکت میزنه. حتی به این فکر هم نمیکنی که این لامروت از کجا پیداش شد! فقط غرق میشی .. غرق میشی ...

چی میگفتم؟!
آره داشتم میگفتم ، دلتنگی خیلی وحشیه ...
دیدگاه ها (۱۰)

زن های احساساتی را دوست ندارم !از همه بیشتر، خودم را ...می ب...

روزهای رفته ی سال را ورق میزنم .......چه خاطراتی که زنده نمی...

" سلام به خدایم که هر چه هست از اوست "🌸 🍃 پــــــــــرﻭﺭﺩﮔﺎﺭ...

سلام عزیزان شبتون بخیر ببخشید که جواب لایکهاتون نمیدم واقعا ...

پارت اولو خیلی طولانی گذاشتم شروع رمان :اگه طُ نباشی یکی د...

زندگی پیچیدهپارت 2*ویو کائوروهمه ی بچه هایی که میخوان مثل من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط