همه ما با گذر از گذشته هامون
همه ما با گذر از گذشته هامون
به امروز رسیدیم بااین تفاوت که زندگی به کام اونهایی شد که
از فرصتها خوب استفاده کردند
وتوی انتخابهاشون دقت کردن برای بعضی این فرصتها محدود وبرای بعضی دیگر بیشتر ...
گذشته هارو که مرور میکنم
میبینم چه فرصتهایی که تو
زندگی داشتم اما باجهالت دوران جوانی نابودشون کردم فرصتهایی که کمترکسی توزندگیش داشته ،هرکدوم از این عکسها پایان یکی از همین فرصتهابوده که من بخاطر عقیده ای که داشتم ازدست دادم ،خدامیدونه هرگز آدمی نبودم که از دیگران سواستفاده کنم یاخودمو بالاتراز کسی بدونم امادلم میخواست باکسی وارد رابطه بشم که ناب باشه بااصالت ومغرور وبینهایت وفادارومتعهدمیخواستم کسی باشه که مدام ترس از دست دادنشو نداشته باشم اونقدر انسانیت وپایبندی به تنهایک نفر در وجودش باشه که حتی اگه توبدترین دوران رابطه هم بودیم کسی جرات نکنه بهش نزدیک بشه کسیکه وجودش خود آرامش وامنیته ،برای همین ازخودم شروع کردم وبشدت مراقب نگاه ها ورفتار وگفتارم بودم هرگزهیچ دلی رابه بازی نگرفتم واگرعلاقه ای در کسی میدیدم که یکطرفه است هرگز رفتاری ازم سرنمیزد که طرف مقابل را امیدوار کنه ،من هرطورکه حساب میکنم نمیتونم بفهمم که تاوان چه گناهی رو دارم میدم فقط خدامیدونه که از بی مهری آدمها چه برسر زندگیم اومد وچه رنجهایی برمن مستولی شده در مسابقه ای که من شروع کرده بودم وپیشتازتر از تمام اطرافیانم سرگرم ساختن دنیام بودم ناگهان بیرحمانه چنان باختم که راه چاره ای نداره امروز وقتی زیر دستای خودمو تومحل کارسابقم دیدم ساعتهاباز توی خودم فرو رفتم وحالم بدشدهمه کسانی که برای رسیدن به موقعیت من دست به چه کارهایی که نزدن وناموفق بودن اما امروز بواسطه بودن یک همراه خوب اونها همه در راس ومن در انتها هستم برام سخته پذیرفتنش فقط باید جای من باشی تا بدونی ...
به امروز رسیدیم بااین تفاوت که زندگی به کام اونهایی شد که
از فرصتها خوب استفاده کردند
وتوی انتخابهاشون دقت کردن برای بعضی این فرصتها محدود وبرای بعضی دیگر بیشتر ...
گذشته هارو که مرور میکنم
میبینم چه فرصتهایی که تو
زندگی داشتم اما باجهالت دوران جوانی نابودشون کردم فرصتهایی که کمترکسی توزندگیش داشته ،هرکدوم از این عکسها پایان یکی از همین فرصتهابوده که من بخاطر عقیده ای که داشتم ازدست دادم ،خدامیدونه هرگز آدمی نبودم که از دیگران سواستفاده کنم یاخودمو بالاتراز کسی بدونم امادلم میخواست باکسی وارد رابطه بشم که ناب باشه بااصالت ومغرور وبینهایت وفادارومتعهدمیخواستم کسی باشه که مدام ترس از دست دادنشو نداشته باشم اونقدر انسانیت وپایبندی به تنهایک نفر در وجودش باشه که حتی اگه توبدترین دوران رابطه هم بودیم کسی جرات نکنه بهش نزدیک بشه کسیکه وجودش خود آرامش وامنیته ،برای همین ازخودم شروع کردم وبشدت مراقب نگاه ها ورفتار وگفتارم بودم هرگزهیچ دلی رابه بازی نگرفتم واگرعلاقه ای در کسی میدیدم که یکطرفه است هرگز رفتاری ازم سرنمیزد که طرف مقابل را امیدوار کنه ،من هرطورکه حساب میکنم نمیتونم بفهمم که تاوان چه گناهی رو دارم میدم فقط خدامیدونه که از بی مهری آدمها چه برسر زندگیم اومد وچه رنجهایی برمن مستولی شده در مسابقه ای که من شروع کرده بودم وپیشتازتر از تمام اطرافیانم سرگرم ساختن دنیام بودم ناگهان بیرحمانه چنان باختم که راه چاره ای نداره امروز وقتی زیر دستای خودمو تومحل کارسابقم دیدم ساعتهاباز توی خودم فرو رفتم وحالم بدشدهمه کسانی که برای رسیدن به موقعیت من دست به چه کارهایی که نزدن وناموفق بودن اما امروز بواسطه بودن یک همراه خوب اونها همه در راس ومن در انتها هستم برام سخته پذیرفتنش فقط باید جای من باشی تا بدونی ...
۱.۵k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.