فیک کور پارت۷
همکار ا/ت میاد دنبالش و ا/ت سوار ماشین میشه و به سمت خونه میره.
ا/ت:مرسی خداحافظ.
همکار:خداحافظ.
ا/ت میره داخل و هکارشم میره.
ا/ت:اخیش...سلام..سلام مامان،بابا کجاست؟
مامان ا/ت:سلام خوبی،بابات رفته تخم مرغ بخره نداشتم.
ا/ت:چرا به من نگفتی بگیرم.
مامان ا/ت:گفتم شاید طبق معمول یادت بره.
ا/ت:مامان!
مامان ا/ت:چیه؟بده میگم یادت بمونه.
ا/ت:نه ولی خوب منم کار دارم، الانم سر ماموریت بودم خوب.
مامان ا/ت:باشه بیا اینا ببر اتاقت یکم بخور بعد که بابات اومد باهم شام میخوریم.
ا/ت:باشه مرسی مامان.
ا/ت میره تو اتاقش و روی صندلی که جلوی میز کارشه میشنه و شروع میکنه به نوشتن گزارش و همه چیزی که اتفاق افتادو جز به جز مینویسه.
ا/ت:آخ خسته شدم یکم بخوابم...نمیدونم چرا بابا نیومد،ولش کن میاد.هاممم.(خمیازه.)
ا/ت خوابش میبره و باباش میاد خونه.
بابای ا/ت:سلام بیا اینام تخم مرغ.
مامان /ات:سلام...چقدر دیر کردی برو ا/تو صدا کن بیاد شام.
بابای ا/ت:اِه بالاخره اومد خونه...باشه.
بابای ا/ت از پله ها میره بالا تا ا/تو صدا کنه،درو باز میکنه و میره توی اتاقش.
بابای ا/ت:ا/ت بیا...اِ خوابیده...چیکار کنم،بزار صداش کنم،نه ولش کن بزار بخوابه من سهمشو میخورم...اره خوبه(پتو رو روی ا/ت میکشه.)بخواب... مرسی سهمتو دادی به بابات خوب بخوابی.
بابای ا/ت میره پایین و روی میز ناهار خوری میشینه.
مامان ا/ت:پس کوش؟
بابای ا/ت:کی کوش؟
مامان ا/ت:ای خدا از دست تو ا/ت کجاست؟
بابای ا/ت:اهان منظورت از کوش،ا/ت بوده.
مامان ا/ت:اره دیگه!
بابای ا/ت:خوابه...ولش کن بزار بخوابه غذاشو بده من میزارم کنار.
مامان ا/ت:باشه بیا بزار کنار.
بابای ا/ت:باشه بیا حالا ما شام بخوریم.
مامان ا/ت:اره بیا.
مامان و بابای ا/ت شام میخورن و حالا نوبت جمع کردن ظرفا میشه.
بابای ا/ت: میخوای تو برو بخواب من جمع میکنم بالاخره توهم خسته شدی.
مامان ا/ت:از کی تاحالا تو ظرف جمع میکنی و مهربون شدی؟
بابای ا/ت:ای نامرد من که همیشه باهات مهربونم.
مامان ا/ت:اره خیلی...ولی حالا که اصرار میکنی باشه پس تو جمع کن شب بخیر.
بابای ا/ت:اما من اصرار نکردم.
مامان ا/ت:چرا کردی خودت نمیدونی حالا جمع کن شب بخیر.
بابای ا/ت:شبت بخیر.
مامان ا/ت رفت و خوابید.
بابای ا/ت:حالا وقت خوردن غذای ا/ته،بعد اینارو جمع میکنم صبحم اگر پرسیدن تو خوردی میگم نه.اره خوبه.(غذا رو بر میداره.)اخ به به چه بوی.
لایک😂
melina_rz7_2
ا/ت:مرسی خداحافظ.
همکار:خداحافظ.
ا/ت میره داخل و هکارشم میره.
ا/ت:اخیش...سلام..سلام مامان،بابا کجاست؟
مامان ا/ت:سلام خوبی،بابات رفته تخم مرغ بخره نداشتم.
ا/ت:چرا به من نگفتی بگیرم.
مامان ا/ت:گفتم شاید طبق معمول یادت بره.
ا/ت:مامان!
مامان ا/ت:چیه؟بده میگم یادت بمونه.
ا/ت:نه ولی خوب منم کار دارم، الانم سر ماموریت بودم خوب.
مامان ا/ت:باشه بیا اینا ببر اتاقت یکم بخور بعد که بابات اومد باهم شام میخوریم.
ا/ت:باشه مرسی مامان.
ا/ت میره تو اتاقش و روی صندلی که جلوی میز کارشه میشنه و شروع میکنه به نوشتن گزارش و همه چیزی که اتفاق افتادو جز به جز مینویسه.
ا/ت:آخ خسته شدم یکم بخوابم...نمیدونم چرا بابا نیومد،ولش کن میاد.هاممم.(خمیازه.)
ا/ت خوابش میبره و باباش میاد خونه.
بابای ا/ت:سلام بیا اینام تخم مرغ.
مامان /ات:سلام...چقدر دیر کردی برو ا/تو صدا کن بیاد شام.
بابای ا/ت:اِه بالاخره اومد خونه...باشه.
بابای ا/ت از پله ها میره بالا تا ا/تو صدا کنه،درو باز میکنه و میره توی اتاقش.
بابای ا/ت:ا/ت بیا...اِ خوابیده...چیکار کنم،بزار صداش کنم،نه ولش کن بزار بخوابه من سهمشو میخورم...اره خوبه(پتو رو روی ا/ت میکشه.)بخواب... مرسی سهمتو دادی به بابات خوب بخوابی.
بابای ا/ت میره پایین و روی میز ناهار خوری میشینه.
مامان ا/ت:پس کوش؟
بابای ا/ت:کی کوش؟
مامان ا/ت:ای خدا از دست تو ا/ت کجاست؟
بابای ا/ت:اهان منظورت از کوش،ا/ت بوده.
مامان ا/ت:اره دیگه!
بابای ا/ت:خوابه...ولش کن بزار بخوابه غذاشو بده من میزارم کنار.
مامان ا/ت:باشه بیا بزار کنار.
بابای ا/ت:باشه بیا حالا ما شام بخوریم.
مامان ا/ت:اره بیا.
مامان و بابای ا/ت شام میخورن و حالا نوبت جمع کردن ظرفا میشه.
بابای ا/ت: میخوای تو برو بخواب من جمع میکنم بالاخره توهم خسته شدی.
مامان ا/ت:از کی تاحالا تو ظرف جمع میکنی و مهربون شدی؟
بابای ا/ت:ای نامرد من که همیشه باهات مهربونم.
مامان ا/ت:اره خیلی...ولی حالا که اصرار میکنی باشه پس تو جمع کن شب بخیر.
بابای ا/ت:اما من اصرار نکردم.
مامان ا/ت:چرا کردی خودت نمیدونی حالا جمع کن شب بخیر.
بابای ا/ت:شبت بخیر.
مامان ا/ت رفت و خوابید.
بابای ا/ت:حالا وقت خوردن غذای ا/ته،بعد اینارو جمع میکنم صبحم اگر پرسیدن تو خوردی میگم نه.اره خوبه.(غذا رو بر میداره.)اخ به به چه بوی.
لایک😂
melina_rz7_2
۱۶.۷k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.