Best worng
Chapter 1
Part36
•ویو بورام•
بعد رفتن جونگکوک چشامو بستمو خوابیدم ولی مگه خوابم میبرد...با هزار بار اینور اونور تکون خوردن خوابم برد
°فلش بک به5:45دقیقه°
چشامو باز کردم که هوا انگار غروب بود(این حس خداست) نمدونستم کیم...چجوری خوابیدم؟رفتم پایین که کسی نبود یادم اومد که امروز همه مرخصین؛ گشنم بود پس رفتم یچیزی اماده کنم بخورم صدای زنگ در اومد،درو باز کردم که جونگکوک بود
کوک:صبح بخیر
بورام:عزیزم غروبه ها
کوک:از چشات معلومه تازه بیدار شدی
منو از خودم بهتر میشناسه
بورام:بیا تو دیگه
جونگکوک اومد دنبالم دو اشپزخونه دستاشو دور کمرم حلقه کرد که تلفنش زنگ خورد
کوک:باز اومدیم خونه
جواب داد که مطمعنم تهیونگ بود
کوک:بله
تهیونگ:....
کوک:خب
تهیونگ:......
کوک:گفتم که، نه نمیتونم
تهیونگ:....
کوک:تنها؟ فکرشم نکن حتی اگه شماهم باشید نمیشه
نگاهی به من کرد که کلافه گفت
کوک:خیلی خب باشه
و قطع کرد یجوری رفتار کردم که نمیدونستم کی بود
بورام:چیشده؟
کوک:با سومی حرف زدی؟
بورام:نه همون دیشب بود که رفتن دیگه
کوک:باید وسیله هاتو جمع کنی
بورام:چرا
کوک:با بچه ها میریم
بورام:واقعا راست میگی(ذوق سگی)
کوک:اوم
پریدم بغلش
بورام:میدونی بعضی موقع ها انقدر ازت عصبانی میشم که
کوک:که چی؟هوم؟
بورام:دلم میخواد بگیرم بزنمت
کوک:زن وحشی؟ ممنون
بورام:هی بسه خودمم اوایل بهم رحم نمیکردی
کوک:اون دیگه حقت بود میخواستی انقدر جذاب نباشی
بورام:(خنده)
کوک:بن چی میخندی؟؟
بورام:به اون موقعی که میخواستم ازت فرار کنم همون شب
کوک:دیدار خوبی بود...یا بهترین اشتباه
بورام:اشتباه؟
کوک:یادت نره به زودی قراره شکمت باد کنه
بورام:هییی اذیت نکن
رفتم بالا وسایلمو جمع کردم قرار شد ساعت 7 بریم یک سااعت وقت داشتم رفتم حموم و کارامو کردم...هوا هنوز سرد بود پس یه دوری مشکی با شلوار بگ پوشیدم موهامم باز گذاشتم تا هوا بخوره زورم نمیرسید ساکارو بیارم پس..
بورام:جونگکوک...جونگکوک بیا بالا کارت دارم(داد)
اومد و وسایل رو گذاشت پشت ماشین سوار ماشین شدمو راه افتادیم....بازم بیرون...ایندفع کمتر از دفع پیش ذوق داشتم نه کمتر نه بیشتر رسیدیم سمت خونه سومی اینا...راستش من تاحالا خونشونو ندیدم
بورام:برم داخل و بیام؟
کوک:نه دیره تا تو بری بیای صبح شده
بورام:گیر دادنای اقا شروع شد
کوک:پس چی
ممه اومدن و سوار ماشین خودشون شدن راه افتادیم که همون موقع خوابم برد
........ چشامو با نور خورشیدی که بشدت زیاد بود باز کردم رو تخت بودم ولی نه خونه احتمالا رسیدیم و اینجا همون ویلاست جونگکوک نبود ولی صدا میومد پله هارو رفتم پایین که همه با دیدن من پوکر نگام کردم
بورام:چیه
سومی:خانم خشگله از وقتی بیدار شدم این شوهر یزیدت نزاشته چیزی بخوریم تا توی گودزیلا بلند شی
جولیا:ببینم کمبود خواب داری دختر
بورام:خوب کاری کرد که نزاشت بخورید بدون من مگه لقمه از دهنتون پایین میرفت، چند روزیه نمیدونم همش میخوابم اوکی میشه
......
Part36
•ویو بورام•
بعد رفتن جونگکوک چشامو بستمو خوابیدم ولی مگه خوابم میبرد...با هزار بار اینور اونور تکون خوردن خوابم برد
°فلش بک به5:45دقیقه°
چشامو باز کردم که هوا انگار غروب بود(این حس خداست) نمدونستم کیم...چجوری خوابیدم؟رفتم پایین که کسی نبود یادم اومد که امروز همه مرخصین؛ گشنم بود پس رفتم یچیزی اماده کنم بخورم صدای زنگ در اومد،درو باز کردم که جونگکوک بود
کوک:صبح بخیر
بورام:عزیزم غروبه ها
کوک:از چشات معلومه تازه بیدار شدی
منو از خودم بهتر میشناسه
بورام:بیا تو دیگه
جونگکوک اومد دنبالم دو اشپزخونه دستاشو دور کمرم حلقه کرد که تلفنش زنگ خورد
کوک:باز اومدیم خونه
جواب داد که مطمعنم تهیونگ بود
کوک:بله
تهیونگ:....
کوک:خب
تهیونگ:......
کوک:گفتم که، نه نمیتونم
تهیونگ:....
کوک:تنها؟ فکرشم نکن حتی اگه شماهم باشید نمیشه
نگاهی به من کرد که کلافه گفت
کوک:خیلی خب باشه
و قطع کرد یجوری رفتار کردم که نمیدونستم کی بود
بورام:چیشده؟
کوک:با سومی حرف زدی؟
بورام:نه همون دیشب بود که رفتن دیگه
کوک:باید وسیله هاتو جمع کنی
بورام:چرا
کوک:با بچه ها میریم
بورام:واقعا راست میگی(ذوق سگی)
کوک:اوم
پریدم بغلش
بورام:میدونی بعضی موقع ها انقدر ازت عصبانی میشم که
کوک:که چی؟هوم؟
بورام:دلم میخواد بگیرم بزنمت
کوک:زن وحشی؟ ممنون
بورام:هی بسه خودمم اوایل بهم رحم نمیکردی
کوک:اون دیگه حقت بود میخواستی انقدر جذاب نباشی
بورام:(خنده)
کوک:بن چی میخندی؟؟
بورام:به اون موقعی که میخواستم ازت فرار کنم همون شب
کوک:دیدار خوبی بود...یا بهترین اشتباه
بورام:اشتباه؟
کوک:یادت نره به زودی قراره شکمت باد کنه
بورام:هییی اذیت نکن
رفتم بالا وسایلمو جمع کردم قرار شد ساعت 7 بریم یک سااعت وقت داشتم رفتم حموم و کارامو کردم...هوا هنوز سرد بود پس یه دوری مشکی با شلوار بگ پوشیدم موهامم باز گذاشتم تا هوا بخوره زورم نمیرسید ساکارو بیارم پس..
بورام:جونگکوک...جونگکوک بیا بالا کارت دارم(داد)
اومد و وسایل رو گذاشت پشت ماشین سوار ماشین شدمو راه افتادیم....بازم بیرون...ایندفع کمتر از دفع پیش ذوق داشتم نه کمتر نه بیشتر رسیدیم سمت خونه سومی اینا...راستش من تاحالا خونشونو ندیدم
بورام:برم داخل و بیام؟
کوک:نه دیره تا تو بری بیای صبح شده
بورام:گیر دادنای اقا شروع شد
کوک:پس چی
ممه اومدن و سوار ماشین خودشون شدن راه افتادیم که همون موقع خوابم برد
........ چشامو با نور خورشیدی که بشدت زیاد بود باز کردم رو تخت بودم ولی نه خونه احتمالا رسیدیم و اینجا همون ویلاست جونگکوک نبود ولی صدا میومد پله هارو رفتم پایین که همه با دیدن من پوکر نگام کردم
بورام:چیه
سومی:خانم خشگله از وقتی بیدار شدم این شوهر یزیدت نزاشته چیزی بخوریم تا توی گودزیلا بلند شی
جولیا:ببینم کمبود خواب داری دختر
بورام:خوب کاری کرد که نزاشت بخورید بدون من مگه لقمه از دهنتون پایین میرفت، چند روزیه نمیدونم همش میخوابم اوکی میشه
......
- ۱۲.۵k
- ۲۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط