بارها عکس در آتلیه انداخته ایم

بارها عکس در آتلیه انداخته ایم
و هر بار تو نشسته و من ایستاده
حتی در قاب عکس هم میخواهم دورت بگردم
کاش می شد ، اسپند هم در دست بگیرم
هر لحظه بی قرار چشمانت هستم
سپاس خدایی را که
من مغرور و تو لعنتی را
عاشق نفس های یکدیگر کرد

بهداد...
دیدگاه ها (۳۰)

صد و پنجاه پله زیرِ زمین، صندلی، میز، بازجو، دوربین...کاش می...

اگر تو ثروتمند باشی، سَرما یک نوع تَفریح می شَود تا پالتو پو...

شاهکار را در چـشـم تــو دیدم بــانـوآسمان را در حصار کردی با...

کمی بـاد خنکـ و تاریکـی …یکـ فنجان بــزرگــ قهوه …یکـ جرعه ت...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

شب بود. سکوت خانه، سنگین‌تر از آن بود که یک سقف بتواند تحمل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط