امروز بدترین روز عمرم بود
امروز بدترین روز عمرم بود
فک کن،صبح زود پاشدم دیدم گلودرد دارم. بعد داشتم حاضر میشدم فهمیدم ۱۰ صفحه عربی داشتم و ننوشتم و تازه صبح فهمیدم. بعد نصفشو تو سرویس با خط خرچنگ قورباغه ای نوشتم و تازه نصفش موند بعدش هم وقتی خواستم سوار سرویس شم ۵ دقیقه دیر اومدم پایین سرویسه داشت میرفت. بعد که اومدم داخل مدرسه یه دفعه از شدت مریضی ضعف کردم پام سست شد و ناظم هم به مناسبت جشن سلامت روان کلی زر زد و تازه فهمیدم مشکل روانی هم دارم.(میدونستم ولی مطمئن نبودم🤡)
بعد زنگ اول معلم عربی اومد کلی درس داد و امتحان گرفت.
بعد معلم ریاضی اومد و امتحان یه فصل رو گرفت بعد هم معلم ادبیات اومد و امتحان گرفت سر کلاس ادبیات هم داشتم از ضعف و بدن درد و گلودرد و تب میمردم
الانم اومدم خونه و کلاس زبان دارم جلسه اول هم هست نمیدونم چه غلطی بکنممممم
کمککککککککککک
فک کن،صبح زود پاشدم دیدم گلودرد دارم. بعد داشتم حاضر میشدم فهمیدم ۱۰ صفحه عربی داشتم و ننوشتم و تازه صبح فهمیدم. بعد نصفشو تو سرویس با خط خرچنگ قورباغه ای نوشتم و تازه نصفش موند بعدش هم وقتی خواستم سوار سرویس شم ۵ دقیقه دیر اومدم پایین سرویسه داشت میرفت. بعد که اومدم داخل مدرسه یه دفعه از شدت مریضی ضعف کردم پام سست شد و ناظم هم به مناسبت جشن سلامت روان کلی زر زد و تازه فهمیدم مشکل روانی هم دارم.(میدونستم ولی مطمئن نبودم🤡)
بعد زنگ اول معلم عربی اومد کلی درس داد و امتحان گرفت.
بعد معلم ریاضی اومد و امتحان یه فصل رو گرفت بعد هم معلم ادبیات اومد و امتحان گرفت سر کلاس ادبیات هم داشتم از ضعف و بدن درد و گلودرد و تب میمردم
الانم اومدم خونه و کلاس زبان دارم جلسه اول هم هست نمیدونم چه غلطی بکنممممم
کمککککککککککک
۵.۱k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.