/ سرت را به شیشه پنجره تکیه داده ای.
/ سرت را به شیشه پنجره تکیه داده ای.
ماشین از پلیس راه می گذرد و هر لحظه به شهر نزدیک تر می شود، دلت بهانه می گرفت،
هوای او را کرده بود که پا در سفر گذاشتی از لحظه ای که ساک را بسته ای و راه افتاده ای هر لحظه بی تابتر شده ای از بلندای جاده به شهر خیره می شوی نگاهت از روی ساختمان ها می گذرد.
چشمان تشنه ات در التهاب عطش می سوزند.
چیزی را می کاوند که خود نمی دانی، دلت گواهی روشنی می دهد. در تابش نور آفتاب تشعشع خیره کننده «گنبد طلایی» حرمش چشمانت را به آتش می کشد.
نگاه تشنه ات بر روی گنبد قفل می شود، می ماند.
گویی به آنچه می طلبیده رسیده است...
شهادت حضرت فاطمه معصومه رفیق خوبم رو تسلیت میگم
ماشین از پلیس راه می گذرد و هر لحظه به شهر نزدیک تر می شود، دلت بهانه می گرفت،
هوای او را کرده بود که پا در سفر گذاشتی از لحظه ای که ساک را بسته ای و راه افتاده ای هر لحظه بی تابتر شده ای از بلندای جاده به شهر خیره می شوی نگاهت از روی ساختمان ها می گذرد.
چشمان تشنه ات در التهاب عطش می سوزند.
چیزی را می کاوند که خود نمی دانی، دلت گواهی روشنی می دهد. در تابش نور آفتاب تشعشع خیره کننده «گنبد طلایی» حرمش چشمانت را به آتش می کشد.
نگاه تشنه ات بر روی گنبد قفل می شود، می ماند.
گویی به آنچه می طلبیده رسیده است...
شهادت حضرت فاطمه معصومه رفیق خوبم رو تسلیت میگم
۴۳۹
۳۰ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.