اکنون چو برگ آخر پاییزی تب کردهام

اکنون چو برگ آخر پاییزی تب کرده‌ام،
در دست‌های سرد تو می‌لرزم
انصاف نیست...
گر می‌‌بری،ببر خاکستری را
که بر روی سینه‌‌ی من خفته است
اما بدان،که آفاق را خونین خواهی کرد
وقتی از باغ‌های چلچله خواهی گذشت،
و برگ‌های سبز جهان را خواهی لرزاند.
داغ است،
هنوز داغ است خاکستری که از تو
بر روی سینه‌ی من خفته است.
#رضا_براهنی
دیدگاه ها (۴)

#صدای_پای_زمستان_می‌آید_۲برگریزانت به انتها رسیدهاما با هر ق...

وای بر منڪه دلمپر ز تمنای تو گشته...

#صدای_پای_زمستان_می‌آید_۱هنوز دردانهء پاییز نرفته اما من دلت...

وقتی تو نیستی، حرف‌های زیادی هست برای با تو گفتن،و در حضورت،...

باغ من

دوپارتی اس\مات تهیونگپارت۲(اخر)ویو ا.ت... بردم تو اتاق دونفر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط