وقتی تو نیستی

وقتی تو نیستی،
حرف‌های زیادی هست برای با تو گفتن،
و در حضورت،
تنها،تشنه‌ی شنیدن‌ام.
اما تو در سکوت، با نگاهی عمیق به من می‌نگری
و من؛ شرم‌سارانه خاموش می‌مانم.
چه کنم؟!
نباید حرف‌های بی‌هوده‌ام
لحظه‌های تو را به باد دهند.
اگر در اسارت این‌همه اندوه نبودیم،
همه چیز، خنده بر لب‌های‌مان می‌نشاند...


#میخاییل_لرمونتوف
دیدگاه ها (۱۰)

#صدای_پای_زمستان_می‌آید_۱هنوز دردانهء پاییز نرفته اما من دلت...

اکنون چو برگ آخر پاییزی تب کرده‌ام،در دست‌های سرد تو می‌لرزم...

‌نیمه شب وقتی ماهدر هماغوشی رویایی ژرفبی صدا دل به زمین داده...

چه هنگام می‌زیسته‌ام؟کدام مجموعه‌ پیوسته‌ روزها و شبان را من...

دل تنگ که میشوم ، دل تنگ نگاهت که میشوم ، دل تنگ صدایت که م...

درخواستی

چپتر ۵ _ نقشهاوایل دانشگاه، لیندا خودش را مثل یک سایه نگه می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط