معلم گفت فعل را صرف کن

.
معلم گفت فعل را صرف کن !
گفتم : رفتم رفتی رفت و سکوتی کلاس را فرا گرفت …
بغض گلویم را فشرد ، بغضم را شکستم و گفتم : دلم را شکست و رفت ، غرورم را له کرد و رفت ، عشقم را بی رحمانه رها کرد و رفت …
او برای همیشه رفت ، رفت ، رفت …
.
دیدگاه ها (۱)

....................

..بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی …دلت بگیره ولی دلگیری ...

وقتی می گویند نیستکاغذ را گفته باشند یا برق را یا هرچه را ، ...

سخت است بغض داشته باشی و بغضت را هیچ آهنگی نشکند جز صدای کس...

سناریو: (وقتی بهمون سیلی میزنن و...)(گزارش شده بود)سونگمین: ...

وقتی بچتون رو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط