عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک

یک روز جمعه صبح دیدم پایین شلوارش را تا کرده زده بالا، آستین هایش را هم. پرسیدم:« حاج آقا! چرا این طوری کرده ای؟ » رفت طرف آشپزخانه. گفت: « به خاطر خدا و برای کمک به شما». رفت توی آشپزخانه و وضو گرفت و بعد هم شروع کرد به جمع و جور کردن. خیلی از زن ها دوست دارند مردشان درکار خانه کمکشان کند، ولی من دوست نداشتم علی توی خانه کار کند. ناراحت می شدم. رفتم که نگذارم، در را رویم بست و گفت: « خانم! بروید بیرون. مزاحم نشوید. » پشت در التماس می کردم: « حاج آقا! شما رو به خدا بیا بیرون. من نارحت می شوم، خجالت می کشم. شما را به خدا بیا بیرون. » می گفت:« چیزی نیست الان تمام می شود، می آیم بیرون. » آشپزخانه را مرتب کرد. ظرف ها را چید سرجایش. روی اجاق گاز را مرتب کرد، بعد شلنگ انداخت و کف آشپزخانه را شست.
شهید صیاد شیرازی به روایت همسر
@loveshq
#عاشقانه #عشق #عشقبازی #هوای_دونفره #عاشقانه_های_پاک
#فکرنو
دیدگاه ها (۸)

.عاشقانه های پاک.انکحتُ... عشق را و تمام بهار را !زوّجتُ... ...

عاشقانه های پاکمقام_معظم_رهبری :من یک وقت خدمت امام رفتم ایش...

عاشقانه های پاک عشق یعنے ایڹ ...یعنے این ڪه بادستاے عشقت پیر...

عاشقانه های پاکدختر دار که شدم... اسمشو میذارم \"فاطمه زهرا\...

روزی روزگاری در جنگلی بزرگ. یک لاکپشتی به اسم لاکی خوابالو ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط