عشق مافیایی من

عشق مافیایی من
#Part_5

رسید به هانا و اسلحه رو به سمتش گرفت میخواست ماشه رو بکشه که نمی‌دونم چه جور یهو جرعت پیدا کردم و گفتم

ــ= هی مردک سادیسمی دوستم رو ول کن (داد)

«وقتی ا.ت این حرف رو به جونکوک زد همه بهش زل زدن چون فهمیدن نتیجه خوبی براش وجود نداره »

جونکوک یه نیشخند زد و به ا.ت نگاه کرد و گفت

+=جوجه تو الان چی گفتی ؟

ــ= همون که شنیدی

جونکوک رو به بادیگارداش برگشت و گفت این دو تا دختر رو بیارین عمارت و بقیه رو بکشید

«همه تعجب کرده بودن که جونکوک ، کسی که حتا یه نگاه بهش میکرد رو میکشت الان اون دختر رو میخواد ببره به عمارتش »

*دیگه به جای جونکوک میگم کوک *

کوک سوار ماشین Mercedes benz خودش شد و رفت به سمت عمارتش
ولی ا.ت هنوز گیج بود که چیشده

بادیگارد ها رفتن به سمت ا.ت و هانا ، اون ها رو بیهوش کردن و داخل ماشین گذاشتن و به سمت عمارت بردن

پرش زمانی به یک روز بعد

ویو ا.ت

چشام رو باز کردم و ............

حمایت کنید 🤍
دیدگاه ها (۰)

کیا میدونن ته اینجا با چه آهنگی دنس رفته ؟😈

یک سناریو برای تهکوکر ها 💜🫣😈

💜✨❤️💜

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط