زیبایی ات را جشن می گیرند آهو ها

* * *
زیبایی ات را جشن می گیرند آهو ها
گُل می سرایند از تماشایت ، غزلگو ها

رد می شوی یک بار ، از هر گوشۀ شهری
تا صبحِ آن شب ، از تو می خوانند شب بو ها

وقتِ رسیدن ؛ سُرخ و شیرین و لطیف و گَس
چون گونه هایت ، ژِست می گیرند آلو ها

عشقِ غریبم! ای پناه قلب غمگینم
کِی قصد داری رَد شوی یکبار از این سو ها ...!؟!
*
*
روی مُچَت با جُنبِشِ زیباییِ دستت
در جِلدِ خود گویی نمی گنجند اَلَنگو ها

لَب می گَزی تا این غزل ، شکلِ عسل گیرد
تا جا بگیرد طعمِ لب هایت به کندو ها

اَبرو به هم می بافی از بس بوسه انگیزی
افتاده از چشمم دگر غوغای ابرو ها

در گوشۀ دنجی غزل کردم شکوهت را
تا مَستِ چشمِ وحشی اَت گردند پَستو ها
دیدگاه ها (۳)

* * * به خود آمدی تا به خود آری أم !؟من! از خود ترین بخش خود...

* * * بی چاره ( من! ) که باور محضش تو بوده ایخوشحال ( تو! ) ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط