بی چاره من که باور محضش تو بوده ای
* * *
بی چاره ( من! ) که باور محضش تو بوده ای
خوشحال ( تو! ) که دست به غارت گشوده ای
نشکن دل مرا که همین چند سال قبل
با غمزه و کرشمه ، ز چنگم ربوده ای
دیگر چه امتحان ، منِ از جان گذشته را ؟
صد بار بیشتر ، تو مرا آزموده ای
در خواب هم اگر سخن از عشق رفته است
نامی به جز خودت ، مگر از من شنوده ای ..!؟
*
*
حس می کنم دروغ به من کم نگفته ای
انگار نیست در شکمت ، راست روده ای
من خواب خوش ندارم و دریای حسرتم
ای بُرده ام قرار ، چه راحت غنوده ای !؟!
*
*
از من گذشته ای و دل از من گُسسته ای
ای آنکه عاشقانه مرا می ستوده ای!!
*
*
فکرت هزار جا برود جز به پیش من
شاید هم از نخست به فکرم نبوده ای !؟!
*
*
آتش گرفته سینه ی دیوانگان شهر
سالار ، باز شعر جدیدی سروده ای !؟
*
*
دکتر_سالار_عبدی
بی چاره ( من! ) که باور محضش تو بوده ای
خوشحال ( تو! ) که دست به غارت گشوده ای
نشکن دل مرا که همین چند سال قبل
با غمزه و کرشمه ، ز چنگم ربوده ای
دیگر چه امتحان ، منِ از جان گذشته را ؟
صد بار بیشتر ، تو مرا آزموده ای
در خواب هم اگر سخن از عشق رفته است
نامی به جز خودت ، مگر از من شنوده ای ..!؟
*
*
حس می کنم دروغ به من کم نگفته ای
انگار نیست در شکمت ، راست روده ای
من خواب خوش ندارم و دریای حسرتم
ای بُرده ام قرار ، چه راحت غنوده ای !؟!
*
*
از من گذشته ای و دل از من گُسسته ای
ای آنکه عاشقانه مرا می ستوده ای!!
*
*
فکرت هزار جا برود جز به پیش من
شاید هم از نخست به فکرم نبوده ای !؟!
*
*
آتش گرفته سینه ی دیوانگان شهر
سالار ، باز شعر جدیدی سروده ای !؟
*
*
دکتر_سالار_عبدی
- ۷۴۵
- ۲۸ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط