دردهایم را مینویسم
دردهایم را مینویسم
درصفحه ای مجازی تا دل بی طاقتم
برای لحظاتی که شده آرام بگیرد
تا شبنم چشمانم برای لحظاتی هم که شده
نچکد سرازیرنشود
تا حتی ذره ای هم که شده سبک شوم
نمی دانی نه نمی دانی
این روزها چقدر پرم
پرم از بغضی بی انتها
پرم از فریادی که در گلو خفه شده اما حرف نمی زنم سکوتی میکنم
به مساحت تمام دردهای بی درمانم نه اینکه دردی نیست نه
درد هست زخم هست
ولی هیچوقت هیچ کس نفهمید من اینها را واقعی درد می کشم
حال من یعنی یک قدم از افسردگی آن طرف تر
درصفحه ای مجازی تا دل بی طاقتم
برای لحظاتی که شده آرام بگیرد
تا شبنم چشمانم برای لحظاتی هم که شده
نچکد سرازیرنشود
تا حتی ذره ای هم که شده سبک شوم
نمی دانی نه نمی دانی
این روزها چقدر پرم
پرم از بغضی بی انتها
پرم از فریادی که در گلو خفه شده اما حرف نمی زنم سکوتی میکنم
به مساحت تمام دردهای بی درمانم نه اینکه دردی نیست نه
درد هست زخم هست
ولی هیچوقت هیچ کس نفهمید من اینها را واقعی درد می کشم
حال من یعنی یک قدم از افسردگی آن طرف تر
۱.۲k
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.