سلطنت بی پایان پارت 12
سلطنت بی پایان پارت 12
از کجا منو پیدا کردن کتخدا گفت باید بری من گوشی مو برداشتم و بدو بدو رفتم طرفه کوه تهیونگ آمد خونه کتخدا گفت کوش جیسونگ کتخدا گفت نمی فهمم چی میگی تهیونگ گفت خودتو به خری نزن میدونم که جیسونگ اینجاس کتخدا گفت آره اینجا بوده خوب باهاش چکار داری اون دختر خوبی به تو بدهکاره تهیونگ گفت نه هون زنم کتخدا گفت جیسونگ هنوز ازدواج نکرده تهیونگ گفت قرار زود ازدواج کنیم کتخدا گفت فقط به یه شرط میگم تهیونگ گفت بگو کتخدا گفت نباید اذیتش کنی تهیونگ گفت باشه کتخدا گفت از این طرف رفت نه خدایا کمکش کن تهیونگ گفت چی شده کتخدا گفت اون رفته طرفه کوه اونجا ۳تا گرگ هستن خیلی بزرگ تهیونگ گفت زود حرکت کنین نباید اتفاقی براش بیوفته من تو راه بودم که سگ کتخدا دنبالم آمده بود رفتم پیشش گفتم چرا دنبالم آمدی الان باید پیش کتخدا باشی که دیدم ۳ تا گرگ مشکی دارن دورمون میچرخن سگ پرید با یکی از گرگا جنگید یکیشم نشست بود اون بزرگ تر آمد بهم حمله کرد من سنگو پرت کردم بهش ولی سنگو با دندوناش شکوند جیغ کشیدم تهیونگ گفت صداش نزدیکه بدواید گرگه با پنچش به پام کشید خیلی بعد پامو زخمی کرد که خون میومد می خواست که گردنمون گاز بگیره تهیونگ با تفنگ زدش🩸🗡من از شدت خون ریزی پام بیهوش شدم تهیونگ آمد بالای سرم گفت بلند شو جیسونگ چشاتو باز کن منو زود بردن به خونه تهیونگ تهیونگ به شوگا گفت دکترو خبر کردی شوگا گفت آره دکتر
از کجا منو پیدا کردن کتخدا گفت باید بری من گوشی مو برداشتم و بدو بدو رفتم طرفه کوه تهیونگ آمد خونه کتخدا گفت کوش جیسونگ کتخدا گفت نمی فهمم چی میگی تهیونگ گفت خودتو به خری نزن میدونم که جیسونگ اینجاس کتخدا گفت آره اینجا بوده خوب باهاش چکار داری اون دختر خوبی به تو بدهکاره تهیونگ گفت نه هون زنم کتخدا گفت جیسونگ هنوز ازدواج نکرده تهیونگ گفت قرار زود ازدواج کنیم کتخدا گفت فقط به یه شرط میگم تهیونگ گفت بگو کتخدا گفت نباید اذیتش کنی تهیونگ گفت باشه کتخدا گفت از این طرف رفت نه خدایا کمکش کن تهیونگ گفت چی شده کتخدا گفت اون رفته طرفه کوه اونجا ۳تا گرگ هستن خیلی بزرگ تهیونگ گفت زود حرکت کنین نباید اتفاقی براش بیوفته من تو راه بودم که سگ کتخدا دنبالم آمده بود رفتم پیشش گفتم چرا دنبالم آمدی الان باید پیش کتخدا باشی که دیدم ۳ تا گرگ مشکی دارن دورمون میچرخن سگ پرید با یکی از گرگا جنگید یکیشم نشست بود اون بزرگ تر آمد بهم حمله کرد من سنگو پرت کردم بهش ولی سنگو با دندوناش شکوند جیغ کشیدم تهیونگ گفت صداش نزدیکه بدواید گرگه با پنچش به پام کشید خیلی بعد پامو زخمی کرد که خون میومد می خواست که گردنمون گاز بگیره تهیونگ با تفنگ زدش🩸🗡من از شدت خون ریزی پام بیهوش شدم تهیونگ آمد بالای سرم گفت بلند شو جیسونگ چشاتو باز کن منو زود بردن به خونه تهیونگ تهیونگ به شوگا گفت دکترو خبر کردی شوگا گفت آره دکتر
۱۱.۷k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.