یک دفعه... دیدم یه مرده ای اومد کنارم اون او اون همون مرد
یک دفعه... دیدم یه مرده ای اومد کنارم اون او اون همون مرده خوشتیپه بود که توی راه بهم برخورد کرد
جونگ کوک ویو:دیدم همون دختره که توی راه بهم برخورد کرد رو بروم وایساده بود رفتم سمتش
جونگ کوک :سلام عزیزم
ا.ت:من عزیز تو نیستم
ملیسا:شماها همو میشناسید؟
جونگ کوک :یه جورایی
ا.ت:آقا یه لیوان دیگه هم بریز
ملیسا:وایی ا.ت تو خیلی خوردی
ا.ت:کم کم چشمم چیزی رو نمیدید و سیاهی میرفت
ا.ت بیهوش شد کوک و ملیسا بردنش بیمارستان
ا.ت:من کجام ؟
جونگ کوک:تو توی بیمارستانی
ا.ت:وای من چم شده بود
جونگ کوک:خب تو مست کردی و زیادهروی کردی
ا.ت:وای منم خیلی خوردم
دکتر:خانم میتونید برید
اوت:باش ممنون
جونگ کوک ویو:دیدم همون دختره که توی راه بهم برخورد کرد رو بروم وایساده بود رفتم سمتش
جونگ کوک :سلام عزیزم
ا.ت:من عزیز تو نیستم
ملیسا:شماها همو میشناسید؟
جونگ کوک :یه جورایی
ا.ت:آقا یه لیوان دیگه هم بریز
ملیسا:وایی ا.ت تو خیلی خوردی
ا.ت:کم کم چشمم چیزی رو نمیدید و سیاهی میرفت
ا.ت بیهوش شد کوک و ملیسا بردنش بیمارستان
ا.ت:من کجام ؟
جونگ کوک:تو توی بیمارستانی
ا.ت:وای من چم شده بود
جونگ کوک:خب تو مست کردی و زیادهروی کردی
ا.ت:وای منم خیلی خوردم
دکتر:خانم میتونید برید
اوت:باش ممنون
۷.۷k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.