چند خاطره زیبا از شهدا در مورد حجاب

چند خاطره زیبا از شهدا در مورد حجاب...



معلم وارد کلاس شد، چشمش بە نوشته ی روی تخته افتاد: ” ورود خانم های بی حجاب بە کلاس درس ممنوع!” عصبانی شد و بە دفتر رفت، مدیر بە کلاس آمد، اول با زبان خوش پرسید: چه کسی این جمله را نوشته؟ کسی جواب نداد، مدیر عصبانی شد.

بچه ها را خارج کرد و بە صف

کشید و تا توانست با چوب بە کف دستشان زد، باز کسی چیزی نگفت.

شهید محمد رضا توانگر⬆️

زن کە وارد مغازه شد چهره ی محمود در هم رفت. سرش را انداخت زیر، لبش داشت زیر دندانش هایش پاره می شد. هرچه زن می پرسید پسته کیلویی چند؟ جواب نمی داد. آخرش هم گفت: ما جنس نمی فروشم.

زن با عصبانیت گفت مگه دست خودته؟ پس چرا در مغازه ات را نمی بندی؟ همان طور کە سرش زیر بود گفت: هروقت حجابت را درست کردی بیا تا بەت جنس بدم.

شهید محمود کاوه⬆️

می دانست از ساواکی ها می باشند و می خواهند براش پرونده سازی کنند. از او پرسیده بودند نظرت در مورد حجاب چیه؟ گفته بود: من کە نظری ندارم باید از روحانیت پرسید! من فقط یه حدیث بلدم کە هرکس همسرش را بی حجاب در معرض دید دیگران قرار دهد بی غیرت است و خداوند او را لعنت می کند.

ساواکی ازش پرسید شاه را داری می گی؟ خنده ای کرد و گفت من فقط حدیث خواندم.

شهید محمد منتظر القائم⬆️

ألـلَّـھُــــــمَــ ؏َـجــــــــــِّـلْ لِوَلــــــیِـڪْ ألــــــــــْـفـــــَـرَج
دیدگاه ها (۳)

⭕️واکنش ظریف به تصویب دو قطعنامه‌ ضدایرانی سازمان ملل، پس از...

رَبَّنا.... آتِنا.... فِی الدُنیا کربلا...

تقدیم به مدافعان حرمروی سربند کسی که مست و حیدر مذهب استطرح ...

⁉️علت پاداش عجیب و بسیار به زوار امام حسین علیه السلام ماجرا...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

black flower(p,302)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط