فیک مافیای من پارت 7
_یونا یونااااا
+بله
_امشب یه مهمونی مخصوص مافیا ها داریم تو هم باید بیای. همین الان برو آماده شو و یادت باشه تو مهمونی از کنار من تکون نمیخوری.
+باشه
ویو یونا
رفت بالا آماده شدم و با فیلیکس رفتیم به سمت عمارتی که توش مهمونی بود.
_رسیدیم. پیاده شو
+باشه
ویو فیلیکس
رسیدیم به عمارتی که توش مهمونی برگزار میشد. اون بک هیون عوضی هم بود. با یونا نشستیم سر میز.
+فیلیکس من باید برم سرویس بهداشتی
_باشه. سریع برگرد و مراقب باش.
+باشه
ویو یونا
رفتم دستشویی. وقتی داشتم برمیگشتم سر میز بک هیون اومد سمتم
/سلام
+برو گمشو اونور
/بهت ادب یاد ندادن. میبینم فیلیکس تنها فرستادت. حتما عقلشو از دست داده.
ویو فیلیکس
یونا هنوز برنگشته بود نگران شدم رفتم سمت دستشویی که دیدم بک هیون اسلحه گذاشته رو سر یونا
_هی عوضی یونا رو ول کن(با داد)
/بالاخره اومدی
ویو فیلیکس
یه تیر زدم به دستش و سریع یونا رو آوردم پیش خودم
_خوبی؟ کاری باهات کرد؟(نگران و عصبی)
_گفتم کاری باهات کرد(داد)
+نه(خیلی آروم)
ویو فیلیکس
از مهمونی زدم بیرون با یونا رفتم خونه. تا رسیدیم خونه یونا بدون هیچ حرفی رفت خوابید. خیلی نگران بودم برای همین به یکی از بادیگاردا گفتم بفهمه بک هیون کاری با یونا کرده یا نه.
دو روز بعد
ویو فیلیکس
تو این دو روز یونا همش از من خجالت میکشه و هروقت میخوام بغلش کنم به یه بهونه ای نمیزاره
علامت بادیگارد&
&قربان من این فیلم رو پیدا کردم.
_باشه میتونی بری
ویو فیلیکس
فیلمو باز کردم. باورم نمیشه. بک هیون......
#فیک
+بله
_امشب یه مهمونی مخصوص مافیا ها داریم تو هم باید بیای. همین الان برو آماده شو و یادت باشه تو مهمونی از کنار من تکون نمیخوری.
+باشه
ویو یونا
رفت بالا آماده شدم و با فیلیکس رفتیم به سمت عمارتی که توش مهمونی بود.
_رسیدیم. پیاده شو
+باشه
ویو فیلیکس
رسیدیم به عمارتی که توش مهمونی برگزار میشد. اون بک هیون عوضی هم بود. با یونا نشستیم سر میز.
+فیلیکس من باید برم سرویس بهداشتی
_باشه. سریع برگرد و مراقب باش.
+باشه
ویو یونا
رفتم دستشویی. وقتی داشتم برمیگشتم سر میز بک هیون اومد سمتم
/سلام
+برو گمشو اونور
/بهت ادب یاد ندادن. میبینم فیلیکس تنها فرستادت. حتما عقلشو از دست داده.
ویو فیلیکس
یونا هنوز برنگشته بود نگران شدم رفتم سمت دستشویی که دیدم بک هیون اسلحه گذاشته رو سر یونا
_هی عوضی یونا رو ول کن(با داد)
/بالاخره اومدی
ویو فیلیکس
یه تیر زدم به دستش و سریع یونا رو آوردم پیش خودم
_خوبی؟ کاری باهات کرد؟(نگران و عصبی)
_گفتم کاری باهات کرد(داد)
+نه(خیلی آروم)
ویو فیلیکس
از مهمونی زدم بیرون با یونا رفتم خونه. تا رسیدیم خونه یونا بدون هیچ حرفی رفت خوابید. خیلی نگران بودم برای همین به یکی از بادیگاردا گفتم بفهمه بک هیون کاری با یونا کرده یا نه.
دو روز بعد
ویو فیلیکس
تو این دو روز یونا همش از من خجالت میکشه و هروقت میخوام بغلش کنم به یه بهونه ای نمیزاره
علامت بادیگارد&
&قربان من این فیلم رو پیدا کردم.
_باشه میتونی بری
ویو فیلیکس
فیلمو باز کردم. باورم نمیشه. بک هیون......
#فیک
۶.۹k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.