آنچنان ساده ام

آنچنان ساده ام
که گنجشکها هم می توانند 
در جیب هایم لانه کنند 
با پروانه ای سال ها دوست می شوم 
برای پای مورچه ام که به گل می ماند 
های های گریه می کنم 
در دور و دراز باور خود 
کودک می مانم 
همیشه 
حالا 
چقدر با من رو راستی 
از اینجا تا کجای دنیا برای تو بدوم 
و یا با کدام شاخه ی خیانت 
خودم را حلق آویز کنم 
روزی وقتی که دیگر من نیستم 
نمی خواهم 
در پیدا و پنهان 
تلخ بخندی 
ویا به خنده بگویی که من 
واقعا ساده بوده ام 
حتی 
در پیله ی تصور و تصویر...

صلصال گیلانی

...
دیدگاه ها (۵)

خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و توخنک آن دم که نشینیم در ا...

ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﻢ ﺷﺎﻋﺮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !ﺍﻣﺎ ...ﺑﻐﺾ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻭﺍ ﮐﻨﯽ،ﺧﻮﺍﻫﯽ ...

تنها نیستم! باگیسوانم حرف میزنم....در قاب آینه..برای نگاهم ت...

با تمام زنان می‌توان خوابید اما با تعداد محدودی از آنها می‌ت...

ازمایشگاه سرد

دستمال شیکی از جیبش درآورد و مشغول برق انداختن دو چشم مار که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط