در سکوت ساحل
در سکوتِ ساحل
زن ایستاده است
نه چون درخت،
بلکه چون خاطرهای که هنوز نفس میکشد
دامنش نقشِ راههاست
و باد،
روسریاش را چون پرچمِ اندوه میرقصاند
دریا به او نمینگرد
اما او را میفهمد
چون رازی که تنها در دلِ شب گفته میشود
قدم نمیزند
اما هر موج،
ردِ پای او را در خود دارد
او زن است
نه از خاک،
بلکه از اشکِ ستارگان ساخته شده است
و در آن لحظه،
میانِ آسمان و آب،
تنها حقیقت
تنها اوست
زن ایستاده است
نه چون درخت،
بلکه چون خاطرهای که هنوز نفس میکشد
دامنش نقشِ راههاست
و باد،
روسریاش را چون پرچمِ اندوه میرقصاند
دریا به او نمینگرد
اما او را میفهمد
چون رازی که تنها در دلِ شب گفته میشود
قدم نمیزند
اما هر موج،
ردِ پای او را در خود دارد
او زن است
نه از خاک،
بلکه از اشکِ ستارگان ساخته شده است
و در آن لحظه،
میانِ آسمان و آب،
تنها حقیقت
تنها اوست
- ۴۰۸
- ۰۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط