مشد حسن

مشد حسن
خسته از حرف زدن بر زمین
پا می کشید
نعره می زد
یونجه می جوید
مااااااااااااااااااااااااغ می کشید
نه ، نمی خواهم انسان باشم ...


گاو
غلامحسین_ساعدی
دیدگاه ها (۱)

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانی ا...

رهایی

نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانیکه ز دوستی بمیریم و تو را خ...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستابی فروغم کرده سنگ بچه های رو...

black flower(p,266)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط