دل بستن سخت است
دل بستن سخت است
و
دل کندن سخت تر
فراموش کردنت هم مثل ترک سیگار
بعضی شب ها که دلم برایت تنگ میشود ،
تمام خیابان ها را پیاده میروم
و پاهایم بی اختیار مرا به سمت خانه ات دوان
دوان با خود میکشند
از کنار خانه ات میگذرم به این امید که دوباره چشمانم تو را ببینند
خیره خیره زل زدن به چشمانت از آن لحظه هاییست که گذر زمان را به یغما میبرد و از عمرم نمی کاهند
دست خودم نیست ... شاعر چشم های تو بودن را دوست دارم
دلم که تنگت میشود ... فاصله ها را کم میکنم برای رسیدن به آغوشت
برای لمس دستانت و برای تسکین سینه ای که تلی از خاکستر است
دلم که تنگت میشود ، بغض بالا می آورم
و شبیه گره ی سبزه ی سیزده یا شبیه همان یادم باشد یادم نرود ، سرم را با دستمالی میبندم
اما افسوس که هر چه محکم تر سرم را میبندم تو را بیشتر یادم می آید
کاش وقت رفتن ، خیالت را هم با خودت برده بودی.
و
دل کندن سخت تر
فراموش کردنت هم مثل ترک سیگار
بعضی شب ها که دلم برایت تنگ میشود ،
تمام خیابان ها را پیاده میروم
و پاهایم بی اختیار مرا به سمت خانه ات دوان
دوان با خود میکشند
از کنار خانه ات میگذرم به این امید که دوباره چشمانم تو را ببینند
خیره خیره زل زدن به چشمانت از آن لحظه هاییست که گذر زمان را به یغما میبرد و از عمرم نمی کاهند
دست خودم نیست ... شاعر چشم های تو بودن را دوست دارم
دلم که تنگت میشود ... فاصله ها را کم میکنم برای رسیدن به آغوشت
برای لمس دستانت و برای تسکین سینه ای که تلی از خاکستر است
دلم که تنگت میشود ، بغض بالا می آورم
و شبیه گره ی سبزه ی سیزده یا شبیه همان یادم باشد یادم نرود ، سرم را با دستمالی میبندم
اما افسوس که هر چه محکم تر سرم را میبندم تو را بیشتر یادم می آید
کاش وقت رفتن ، خیالت را هم با خودت برده بودی.
۴.۳k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.