دل بستن سخت است

دل بستن سخت است
و
دل کندن سخت تر
فراموش کردنت هم مثل ترک سیگار
بعضی شب ها که دلم برایت تنگ میشود ،
تمام خیابان ها را پیاده میروم
و پاهایم بی اختیار مرا به سمت خانه ات دوان
دوان با خود میکشند
از کنار خانه ات میگذرم به این امید که دوباره چشمانم تو را ببینند
خیره خیره زل زدن به چشمانت از آن لحظه هاییست که گذر زمان را به یغما میبرد و از عمرم نمی کاهند
دست خودم نیست ... شاعر چشم های تو بودن را دوست دارم
دلم که تنگت میشود ... فاصله ها را کم میکنم برای رسیدن به آغوشت
برای لمس دستانت و برای تسکین سینه ای که تلی از خاکستر است
دلم که تنگت میشود ، بغض بالا می آورم
و شبیه گره ی سبزه ی سیزده یا شبیه همان یادم باشد یادم نرود ، سرم را با دستمالی میبندم
اما افسوس که هر چه محکم تر سرم را میبندم تو را بیشتر یادم می آید
کاش وقت رفتن ، خیالت را هم با خودت برده بودی.
دیدگاه ها (۴)

تنهاپاییزمی داند"پریشانی دلم را " وقتی که صفحاتش برگ برگ میش...

ما برای با تو بودن عمر خود را باختیمبد نبود ای دوست گاهی هم ...

زنان تلاش می کنندتا با مردان برابر شوند!و چه تلاش بیهوده و م...

حال زن هااز دستهایشان پیداستزنی که انگشتهایش را سوهان میکشدر...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط