با نگاه نافذت در من چه غوغا ...

با نگاه نافذت در من چه غوغا می کنی
عشوه و افسونگری الحق که زیبا می کنی

قلب و عقلم را به جان یکدگر انداختی
دم به دم با دلبریت فتنه بر پا می کنی

عاشق آن لحظه ام وقتی که می پرسم ز تو
عاشقم هستی؟ و تو با خنده حاشا می کنی

هر چه میخواهم تو را مهمان کنم در قلب خود
لامروت بی سبب امروز و فردا می کنی

رسم دنیا نیست اینگونه بیازاری مرا
عاقبت این قامت پژمرده را تا می کنی

صحن قلبم را کنم جای قدومت نازنین
گرچه این دل را همیشه خار و رسوا می کنی

شاه بیت هر غزل! وصف تو گفتن ساده نیست
هر چه هم خود را درون هر غزل جا می کنی.

دیدگاه ها (۵)

عیب نداره...خدا هست!عیب نداره که " تنهایی "عیب نداره که شبا ...

امشب چه شود در دل تاریکی وغمها آن ماه بکوبد به درخانه ام امش...

می‌ترسیدم عاشقت شده باشممثل زمینکه می‌ترسید زیرِ برکۀ کوچکی ...

کاش می شد که بیایی تو به احوال دلمبا وجود تو کمی خوب شود حال...

در حسرتم که با تو دمی گفت و گو کنمشاید به سحر عشق، ترا زیر و...

در حسرتم که با تو دمی گفت و گو کنمشاید به سحر عشق، ترا زیر و...

در حسرتم که با تو دمی گفت و گو کنمشاید به سحر عشق، ترا زیر و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط