Monster in the forest
Monster in the forest
پارت 40
نامجون: باشه میام کمکت.
(در حین وسیله جمع کردن)
نامجون: یه سوال...
ا.ت: بگو.
نامجون: چطوری نیم ساعت اینجا بودی و هیچی نفهمیدی؟؟😐
ا.ت: نمیدونم... برای خودم کلا پنج ثانیه گذشت🤨
نامجون: داشتی فکر میکردی؟
ا.ت: آره... داشتم به این فکر میکردم که من صبح اینجا رو مرتب کردم و الان چگونه به این وضع افتاده🙄 عجیبه آخه یونگی مرض نداره که اینجارو بهم بریزه اصلا نیومده بود توی چادر.......
تهیونگ: آهاااااای شما کجایین پس؟؟ میخوایم بریم هااا!!!
نامجون: داریم وسایل رو جمع میکنیم.
تهیونگ: الان؟! پس داشتین توی این نیم ساعت چیکار میکردین؟؟
نامجون: خانم داشتن فکر میکردن متوجه زمان نشدن منم الان دارم کمکش میکنم خودتو جونگ کوکم بیاین کمک که زودی تموم بشه بریم.
(20 مین بعد)
تهیونگ: هوووف.... بالاخره تموم شد..
جونگ کوک:*کمرشو با دستاش میگیره*آخ... کمرم درد گرفت تو چقدر وسیله داری🙄
ا.ت: فقط وسایل خودم که نبودن وسایل یونگی هم جمع کردیما!
نامجون: خب دیگه... بریم بیرون
*میخواد برگرده که پاش به لبه ی چادر گیر میکنه و مثل همیشه خرابکاری میکنه😅*
☆چادر خراب میشه و روشون میوفته☆
☆همگی در زیر چادر گم شدند😐☆
تهیونگ: عهههه... نامجون!
جونگ کوک: میبینم هنوز همون عادت قبلیتو داری😐
ا.ت: الحق که لقبت رو گذاشتن خرابکار🙄
حالا از کدوم گوری بیایم بیرون؟!
☆همگی سعی دارن از اونجا بیرون بیان ولی متاسفانه همش یه جا گیر میوفتن☆
(تصور کنین چه شکلی میشه... همه توی همچین موقعیتی بودیم برای مثال با چند نفر زیر پتو😅 یا توی تاریکی کسیو پیدا کردن. مثل آدم کور همش راه میرن که راه خروج رو پیدا کنن و در آخر به نتیجه نمیرسن و اینگونه میشود که وقتی به هم میخورن میوفتن رو همدیگه😂😐)
تهیونگ:*به یکی میخوره* تو کی هستی؟
جونگ کوک: من جن هستم..*حمله به تهیونگ😅*
(جنگ در زیر چادر😐)
تهیونگ و جونگ کوک:*همینگونه که باهم درگیری دارن جاهاشون عوض میشه و میوفتن روی ا.ت بدبخت😐*
ا.ت: آاااااای.... از روم بلند شین پدصگا..
تهیونگ عه ا.ت تویی؟ سلام!!
نامجون:*نگاه تاسف بار*توی دلش* خدایا.. یعنی من توی زندگی قبلیم چیکار کردم که انقدر تقاص داره😔
جونگ کوک: راه خروج از کدوم وره؟
تهیونگ و ا.ت: از این ور و از اون وره😂😂
نامجون: معلوم هست شما سه تا دارین چیکار میکنین؟😐
ا.ت: نه ولی واقعا راه خروج کوجاس؟
تهیونگ: نمیدونم کوجاس پیداش نمیکنم!
جونگ کوک: بیاین زمینو بکنیم از زیر زمین بریم بیرون😂
نامجون:*از قدرت خود استفاده میکند و از چادر بیرون میرود و تلاش برای باز کردن راه اون سه تا گاگول*
بیاین بیرون!!
تهیونگ: آزااادی😄😄
جونگ کوک و ا.ت: هووووه😂
نامجون: انگار پس از سال ها از زندان بیرون اومدن😐
جونگ کوک: برررریییییم!!!!*میدوئه*
ا.ت: مییییررریییم!!!*اینم دنبال جونگ کوک میدوئه*
تهیونگ: رفتیییییم!!*میره دنبالشون*
نامجون: اینا چشونه◉_◉
از پارت بعدی فصل دو شروع میشه هر فصل 40 پارته یه وقت اشتباه نکنین😁
پارت 40
نامجون: باشه میام کمکت.
(در حین وسیله جمع کردن)
نامجون: یه سوال...
ا.ت: بگو.
نامجون: چطوری نیم ساعت اینجا بودی و هیچی نفهمیدی؟؟😐
ا.ت: نمیدونم... برای خودم کلا پنج ثانیه گذشت🤨
نامجون: داشتی فکر میکردی؟
ا.ت: آره... داشتم به این فکر میکردم که من صبح اینجا رو مرتب کردم و الان چگونه به این وضع افتاده🙄 عجیبه آخه یونگی مرض نداره که اینجارو بهم بریزه اصلا نیومده بود توی چادر.......
تهیونگ: آهاااااای شما کجایین پس؟؟ میخوایم بریم هااا!!!
نامجون: داریم وسایل رو جمع میکنیم.
تهیونگ: الان؟! پس داشتین توی این نیم ساعت چیکار میکردین؟؟
نامجون: خانم داشتن فکر میکردن متوجه زمان نشدن منم الان دارم کمکش میکنم خودتو جونگ کوکم بیاین کمک که زودی تموم بشه بریم.
(20 مین بعد)
تهیونگ: هوووف.... بالاخره تموم شد..
جونگ کوک:*کمرشو با دستاش میگیره*آخ... کمرم درد گرفت تو چقدر وسیله داری🙄
ا.ت: فقط وسایل خودم که نبودن وسایل یونگی هم جمع کردیما!
نامجون: خب دیگه... بریم بیرون
*میخواد برگرده که پاش به لبه ی چادر گیر میکنه و مثل همیشه خرابکاری میکنه😅*
☆چادر خراب میشه و روشون میوفته☆
☆همگی در زیر چادر گم شدند😐☆
تهیونگ: عهههه... نامجون!
جونگ کوک: میبینم هنوز همون عادت قبلیتو داری😐
ا.ت: الحق که لقبت رو گذاشتن خرابکار🙄
حالا از کدوم گوری بیایم بیرون؟!
☆همگی سعی دارن از اونجا بیرون بیان ولی متاسفانه همش یه جا گیر میوفتن☆
(تصور کنین چه شکلی میشه... همه توی همچین موقعیتی بودیم برای مثال با چند نفر زیر پتو😅 یا توی تاریکی کسیو پیدا کردن. مثل آدم کور همش راه میرن که راه خروج رو پیدا کنن و در آخر به نتیجه نمیرسن و اینگونه میشود که وقتی به هم میخورن میوفتن رو همدیگه😂😐)
تهیونگ:*به یکی میخوره* تو کی هستی؟
جونگ کوک: من جن هستم..*حمله به تهیونگ😅*
(جنگ در زیر چادر😐)
تهیونگ و جونگ کوک:*همینگونه که باهم درگیری دارن جاهاشون عوض میشه و میوفتن روی ا.ت بدبخت😐*
ا.ت: آاااااای.... از روم بلند شین پدصگا..
تهیونگ عه ا.ت تویی؟ سلام!!
نامجون:*نگاه تاسف بار*توی دلش* خدایا.. یعنی من توی زندگی قبلیم چیکار کردم که انقدر تقاص داره😔
جونگ کوک: راه خروج از کدوم وره؟
تهیونگ و ا.ت: از این ور و از اون وره😂😂
نامجون: معلوم هست شما سه تا دارین چیکار میکنین؟😐
ا.ت: نه ولی واقعا راه خروج کوجاس؟
تهیونگ: نمیدونم کوجاس پیداش نمیکنم!
جونگ کوک: بیاین زمینو بکنیم از زیر زمین بریم بیرون😂
نامجون:*از قدرت خود استفاده میکند و از چادر بیرون میرود و تلاش برای باز کردن راه اون سه تا گاگول*
بیاین بیرون!!
تهیونگ: آزااادی😄😄
جونگ کوک و ا.ت: هووووه😂
نامجون: انگار پس از سال ها از زندان بیرون اومدن😐
جونگ کوک: برررریییییم!!!!*میدوئه*
ا.ت: مییییررریییم!!!*اینم دنبال جونگ کوک میدوئه*
تهیونگ: رفتیییییم!!*میره دنبالشون*
نامجون: اینا چشونه◉_◉
از پارت بعدی فصل دو شروع میشه هر فصل 40 پارته یه وقت اشتباه نکنین😁
۱۱.۲k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.