از مادرم پرسیده بودم
از مادرم پرسیده بودم
با گلهایی که خواهم چید
چه کنم که هرگز خشک نشوند؟
گفته بود بکار،در دامن محبوبت بکار ...
از پدرم پرسیده بودم
با زخمهایت چه کردهای
که ردی از آنها نیست؟
گفته بود بستهام
با روسری محبوبم بستهام ...
به برادرم گفتم چه میکنی
که هرگز کسی گریهات را ندیده است
گفت به هر چیزی که تو را میگریاند
نگو اندوه، نام کوچکش را پیدا کن و
با نام کوچک صدایش بزن ...🌸🌱
┈••✾❀♡🄱🄰🄷🄰🅁♡❀✾••┈
با گلهایی که خواهم چید
چه کنم که هرگز خشک نشوند؟
گفته بود بکار،در دامن محبوبت بکار ...
از پدرم پرسیده بودم
با زخمهایت چه کردهای
که ردی از آنها نیست؟
گفته بود بستهام
با روسری محبوبم بستهام ...
به برادرم گفتم چه میکنی
که هرگز کسی گریهات را ندیده است
گفت به هر چیزی که تو را میگریاند
نگو اندوه، نام کوچکش را پیدا کن و
با نام کوچک صدایش بزن ...🌸🌱
┈••✾❀♡🄱🄰🄷🄰🅁♡❀✾••┈
۳.۹k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.